پارت دوم

پارت دوم

رسیدیم به مهمونی و رفتیم یه حال و احوالپرسی با فامیلای جونگکوک کردیم و کادو رو هم به خواهرش دادیم

تقریبا آخرای مهمونی بود که پسر عموی کوک اومد
جونگکوک نظرت چیه یه دیقه زنتو ول کنی بیای با فامیلاتم بشینی حرف بزنی

جونگکوک: باشه الان میام
بیب بشین زود میام

رفت پیش پسر عموهاش که یه دختر که دوست خواهرش بود اومد پیش جونگکوک اینا
اولش گفتم اشکال نداره
ولی دیدم زیادی لاس میزنه با جونگکوک که میخواستم برم که جونگکوک خودش اومد

ات: جونگکوک یکم حالم خوب نیست بریم خونه

پرش زمانی وقتی که تو راهن:

جونگکوک: خوشگلم چرا چیزی نمیگی
با ددیت حرف بزن خوشگلم

ات: انتظار داری هیچی بهت نگم اون دختره داشت انقدر لاس میزد تو هم میخندیدی

جونگکوک: پس بگو دلیل ناراحتیت اینه
بیب خودت که خوب میدونی خیلی از دخترا با منظور نزدیک من میشن

ات: منظور منظور برا من نکن تو خودت داشتی باهاش میخندیدی

که دیدم یجایی پارک کرد و لباشو رو لبم کوبید
باهاش همکاری نمی کردم که لبمو گاز زد و گفت به نفعته همکاری کنی
وگرنه شب سختی رو در پیش داری

خب ات فرزندم باهاش همکاری میکنی؟ یوهاهاها
دیدگاه ها (۹)

درخواستی ندارید فندقام؟

یه نظرسنجی لطفا جواب بدیدبهتر سناریو مینویسم یا تک پارتی و چ...

دوپارتی جونگکوک درخواستی نمیگم موضوعش روتو بغل جونگکوک ریلکس...

سلام فندقام حالتون خوبه؟ نیاز به چندتا عکس بی تی اس دارم برا...

عشق چیز خوبیه پارت ۴ صبح از خواب بلند شدم یکی که بهش میومد س...

Part²

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط