«مال باخته¹» 𝑻𝒐𝒌𝒚𝒐 𝑹𝒆𝒗𝒆𝒏𝒈𝒆𝒓𝒔
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
"فن فیکی از ریندو هایتانی با حضور افتخاری اعضای بونتن☕"
مرد درحالی که دستش تو جیبش بود، وارد کلاس شد ،عینک افتابی رو برداشت و رو به معلمی که داشت چند کلمه مینوشت روی تخته مینوشت، گفت:«ماتسو تویی؟» زن با اخم گفت:«نه! ماتسو اونه!» و با انگشت اشاره به دختر 16 ساله ای با موهای کوتاه سیاه رنگ و دسته ای از مویش که ابی بود و چشم های سیاه زاغی، اشاره کرد.
مرد زیر لب با عصبانیت زمزمه کرد:«مرتیکه ی روانی!به چه حقی به من دوروغ گفتی؟! این 16 سالشه نه 26!!»
چند ساعت پیش کازینو¹:
دو برادر، با نیشخند به مرد تقریبا 40 ساله نگاه کردند .برادر کوچکتر گفت:«از نگاهت میتونم بفهمم چی میخوای بگی . "ریندو سان!من اونقدری که شما گفتید پول ندارم..لطفا یه هفته ی دیگه به من وقت بدین~"» مرد روبرو با خجالت گفت :«ب..بله» ریندو پوزخند زد:«پس باید پاتو قطع کنم؟» و اسلحه اش را از روی میز برداشت . مرد لرزید و بدون فکر ، گفت :«صبر کنین..! من یه دختر دارم که میتونم در ازای اون پولی که به شما بدهکارم ، دخترمو بدم!» ریندو کنجکاو لبخند زد در حالی که برادرش ران، با انزجار به مرد خیره شد.
ریندو:«دخترت؟!چند سالشه؟»
مرد لبخندی بخاطر اینکه نجات پیدا کرده بود،زد .
مرد:«26 سالشه!»
ریندو اسلحه اش را از روی میز برداشت و داخل غلاف کلت گذاشت(بعد از نیم ساعت چرخیدن یه کلمه برای اینا پیدا کردم) که علامتی از این بود که مرد فعلا میتواند پایش را داشته باشد.
ریندو:«عکسی ازش داری؟»
مرد:«نه! اون از عکس گرفتن خوشش نمیاد.»
ریندو:«که اینطور...کجا میتونم ببینمش؟»
مرد بدون فکر کردن گفت:«مدرسه!»
ریندو (با اخم):«مدرسه؟!مگه نگفتی 26 سالشه؟ چرا باید تو مدرسه ببینمش؟»
مرد با دست پاچگی گفت:«چ..چون معلم ادبیاته .برای همین باید تو مدرسه ببینیدش!»
ریندو با شک سرش رو تکون داد:«اوکی! کدوم مدرسه اس؟»
مرد:«مدرسه سیشین²»
~~~
ریندو با اخم به سمت صندلی دختر رفت و به برگه ای از دفتر دختر که پر از نقاشی خوک بود،با انزجار نگاه کرد. اما خودش را جمع کرد و صورت دختر نگاه کرد.
ریندو:«میتونم باهات صحبت کنم؟»
دختر به او نگاه کرد و بعد به معلم ادبیات که با چشم هایش میگفت همراه با او نرو ! . دختر بی تفاوت سرش را تکان داد:«حتما ! اگه زیاد حرف بزنی خیلی خوشحال میشم ..مثلا 2 ساعت باهام صحبت کنی!»
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
راستی احتمالا پس فردا پارت جنون رو هم بدم .
بای بای
اثری از #دخترک_سبزی_فروش
"فن فیکی از ریندو هایتانی با حضور افتخاری اعضای بونتن☕"
مرد درحالی که دستش تو جیبش بود، وارد کلاس شد ،عینک افتابی رو برداشت و رو به معلمی که داشت چند کلمه مینوشت روی تخته مینوشت، گفت:«ماتسو تویی؟» زن با اخم گفت:«نه! ماتسو اونه!» و با انگشت اشاره به دختر 16 ساله ای با موهای کوتاه سیاه رنگ و دسته ای از مویش که ابی بود و چشم های سیاه زاغی، اشاره کرد.
مرد زیر لب با عصبانیت زمزمه کرد:«مرتیکه ی روانی!به چه حقی به من دوروغ گفتی؟! این 16 سالشه نه 26!!»
چند ساعت پیش کازینو¹:
دو برادر، با نیشخند به مرد تقریبا 40 ساله نگاه کردند .برادر کوچکتر گفت:«از نگاهت میتونم بفهمم چی میخوای بگی . "ریندو سان!من اونقدری که شما گفتید پول ندارم..لطفا یه هفته ی دیگه به من وقت بدین~"» مرد روبرو با خجالت گفت :«ب..بله» ریندو پوزخند زد:«پس باید پاتو قطع کنم؟» و اسلحه اش را از روی میز برداشت . مرد لرزید و بدون فکر ، گفت :«صبر کنین..! من یه دختر دارم که میتونم در ازای اون پولی که به شما بدهکارم ، دخترمو بدم!» ریندو کنجکاو لبخند زد در حالی که برادرش ران، با انزجار به مرد خیره شد.
ریندو:«دخترت؟!چند سالشه؟»
مرد لبخندی بخاطر اینکه نجات پیدا کرده بود،زد .
مرد:«26 سالشه!»
ریندو اسلحه اش را از روی میز برداشت و داخل غلاف کلت گذاشت(بعد از نیم ساعت چرخیدن یه کلمه برای اینا پیدا کردم) که علامتی از این بود که مرد فعلا میتواند پایش را داشته باشد.
ریندو:«عکسی ازش داری؟»
مرد:«نه! اون از عکس گرفتن خوشش نمیاد.»
ریندو:«که اینطور...کجا میتونم ببینمش؟»
مرد بدون فکر کردن گفت:«مدرسه!»
ریندو (با اخم):«مدرسه؟!مگه نگفتی 26 سالشه؟ چرا باید تو مدرسه ببینمش؟»
مرد با دست پاچگی گفت:«چ..چون معلم ادبیاته .برای همین باید تو مدرسه ببینیدش!»
ریندو با شک سرش رو تکون داد:«اوکی! کدوم مدرسه اس؟»
مرد:«مدرسه سیشین²»
~~~
ریندو با اخم به سمت صندلی دختر رفت و به برگه ای از دفتر دختر که پر از نقاشی خوک بود،با انزجار نگاه کرد. اما خودش را جمع کرد و صورت دختر نگاه کرد.
ریندو:«میتونم باهات صحبت کنم؟»
دختر به او نگاه کرد و بعد به معلم ادبیات که با چشم هایش میگفت همراه با او نرو ! . دختر بی تفاوت سرش را تکان داد:«حتما ! اگه زیاد حرف بزنی خیلی خوشحال میشم ..مثلا 2 ساعت باهام صحبت کنی!»
ـــــــــــــــــــــــᵥₑgₑₜₐbₗₑ ₛₑₗₗₑᵣ gᵢᵣₗــــــــــــــــــــــــ
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
راستی احتمالا پس فردا پارت جنون رو هم بدم .
بای بای
اثری از #دخترک_سبزی_فروش
۲.۸k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.