پارت

پارت ۳۴

چنگ و یوشوشین فقط تشویق میکردن
یوشوشین..تو مسابقه اول هرکی برنده بشه من خوشحال میشم چون یکی دوستمه یکی دیگه هم برادردوستمه

چنگ..کاشکی ژان هم مبارزه بلد بود اینطوری ممکن بودبرنده بشه
یوشوشین..چیداری میگی من ازبچگی بااونابزرگ شودم ژان خیلی تو مبارزه مهارت داره
چنگ..پس چرا تو کلاس های مبارزه شرکت نکرد
یوشوشین..مادر ژان خیلی بهش گیر میده همش بهش میگه ازخواهربزرگت یاد بگیر برای همین ژان زیادمبارزه نمیکنه ولی حالاکه پرصتش گیراومده میتونه استعدادشوبه نمایش بزاره
چنگ..پس بگو چراتومرحله اشپزی حرکاتش یجورایی حرفه ای بود
ییبوکه تموم مدت به حرفاشون گوش میداد به لی هن گفت
ییبو..بعدمسابقه برو و ازگزشته ژان تحقیق کن درضمن این کارو مخفیانه انجام بده
لی هن..چشم قربان

بخاطر اینکه دو نفر از یه خاندان تو مسابقه باهم نیفتن پادشاه نیانگما جای لئو وولی و وانگ عوض کرد

لیژان ..منکه بدبخت شدم آخه چجوری لئو وشکست بدم

دینگ یوشی.. موفق باشی

لیژان.. تو که از خداته با لئوونیفتی آخه میدونی او قویه

دینگ یوشی ..من به راحتی میتونستم شکستش بدم اما لئوو خیلی خوش شانسه

ژان به لیژان گفت
ژان.. بگو من پام درد میکنه من لئوو خوب میشناسم عمرن بزاره قصر در بری

لیژان. اما آبروم میره

ژان ..حالا وقتش نیست که به ابرو فکر کنی

لیژان.. مهم نیست چی پیش میاد من مبارزه میکنم

مبارزه شروع شد لیژان و لئوو مبارزه کردن و مدتی کوتاهی گذشت لیژان مبارزه باخت پاشم یکم آسیب دید

ژان سریع اومد پیش لیژان
ژان.. باید بریم پیش طبیب

لیژان.. اما پام خیلی درد میکنه نمیتونم تا اونجا برم

بعد لی هن اومد و بهش یه کرم برای پاش داد

ژان.. نکنه میخوایی خواهرمو با این کرم مسموم کنی

لی هن.. اینو شاهزاده ییبو برای خواهرت فرستاده و گفت که جبران لطفی که بهش کردی
چینیونگ که این حرفو شنید گفت مگه ژان چه لطفی به ییبو کرده

ژان.. این دیگه به تو مربوط نیست

مبارزه دینگ یوشی و وانگ هم شروع شد واقعا سخت که بگی کی برنده میشه

لایک فالو یادتون نره خوشگلا💖❤
دیدگاه ها (۰)

مبارزه دینگ یوشی و وانگ خیلی طول کشید و هردوشون به اندازه قو...

پارت ۳۵مسابقه بعین ۴نفرشروع شدشوکای و ژان اول مبارزه میکردن ...

پارت ۳۳مادر پدر شوکای به دیدنش اومدنشوکای در حال تمرین بود ک...

پارت۳۲نتیجه مسابقهلیژان دینگ یوشی اخرلوسی چن ژه یوان ششملئوو...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p88 ژان و دلربا مخفیانه باز از زندان فرار کردن و میخاستن بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط