شب دوباره بر سرم آوار شد

شب دوباره بر سرم آوار شد

بین ما هر پنجره دیوار شد


آنکه اول نوشدارو می نمود

بر لبِ ما، زَهر نیش مار شد



عیب از ما بود از یاران نبود

تا که یاری یار شد بیزار شد



یاوری ها بار ِ منّت شد به دوش

دست ها آغوش نه، افسار شد



عاقبت با حیل ی سوداگران

عشق هم کالای هر بازار شد



آبِ یکجا مانده ام، دریا کجاست؟

مُردم از بس زندگی تکرار شد

#اردلان_سرفراز
دیدگاه ها (۴)

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم آسایش دوران مرا ریخته بر هم ...

شر‌مندۀ ‌لطف ‌بی‌کر‌ا‌نت ‌هستمشر‌مند‌ه ‌تر‌ین بندگانت ‌هستم«...

دور کن از خویشم ای صیّاد ، زیرا کس ندید در قفس از بلبل بی جا...

در سیاست پی چه می گردید؟آنچه می ماند آخرش عشق است #رضا_احسا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط