💜🦋✨
💜🦋✨
رمان•|منشیطان و توفرشته|•
#Part_5
بغلم کرد و گفت
_ناراحت نباش من باهاتم انتقام میگیریم
سرم و تکون دادم و لبخند زدمو راهمو ادامه دادم
الپرش الزمان••••البعله ال اینجا العربی الیاد المیگیریم
از پله های هواپیما پایین اومدم و پامو رو زمین وطنم گذاشتم حس انتقامیم چند برابر شد
تاکسی گرفتم و باآردین رفتیم خونه من
لباسامو عوض کردم و رفتم سر قبر داداشم(آقا آردین کنارش نبود💔)
وارد که شدم دیدم سر قبر داداشم یه پسر نشسته که پیرهن سفید با شلوار قهوه ای مایل به کرمی داره
(استایل V😂)
رفتم طرفش و چن دیقه ای نگاش کردم که سرش رو برگردون و ماتم شد،لب باز کردم:
+شما
×عع سلام فک کنم شما باید ماهرو خانم باشید
+بله درسته و شما
×بریم بشینیم یه جا باید تعریف کنم
به طرف نیمکت کنار درخت رفتیم
+بگو
× خب اسمم عرفان،یکی از دوستای برادرت بودم با ارتامم دوست بودم ولی وقتی فهمیدم داداشت رو کشته دیگه قطع رابطه کردم
+خب؟
×خیلی دوس دارم از اون آشغال انتقام بگیرم و الان که فهمیدم توهم همین رو میخوای،میخوام همکاری کنیم
کمی فکر کردم بدم نبود بیشتر باشیم و راحت تر بکشیمش
+باشه
×خب از کجا شروع کنیم
+بیا خونه من اونجا بهترین جا برای نقسه کشیه
بلند شد و طرف ماشینش رف لامصب خودشم خوشگل بود هم ماشینش لامبورگینی هم داش .. داداشم چرا معرفی نکرد این لامصب رو الان ۴قلو داشتم و...
با صداش از رویام بیرون اومدم
×بیا دیگه
+اها اومدم
رو صندلی شاگرد جا گرفتم و همینطوری داشتم فضولی میکردم
×ماهروم خوشت اومده؟
پسره هول،مردم چه زود صمیمی میشن
+توهم خوشت اومده؟
×از چی؟
+هیچی بیخیال
×آدرس؟
+برو خیابان خیام کوچه و...
رمان•|منشیطان و توفرشته|•
#Part_5
بغلم کرد و گفت
_ناراحت نباش من باهاتم انتقام میگیریم
سرم و تکون دادم و لبخند زدمو راهمو ادامه دادم
الپرش الزمان••••البعله ال اینجا العربی الیاد المیگیریم
از پله های هواپیما پایین اومدم و پامو رو زمین وطنم گذاشتم حس انتقامیم چند برابر شد
تاکسی گرفتم و باآردین رفتیم خونه من
لباسامو عوض کردم و رفتم سر قبر داداشم(آقا آردین کنارش نبود💔)
وارد که شدم دیدم سر قبر داداشم یه پسر نشسته که پیرهن سفید با شلوار قهوه ای مایل به کرمی داره
(استایل V😂)
رفتم طرفش و چن دیقه ای نگاش کردم که سرش رو برگردون و ماتم شد،لب باز کردم:
+شما
×عع سلام فک کنم شما باید ماهرو خانم باشید
+بله درسته و شما
×بریم بشینیم یه جا باید تعریف کنم
به طرف نیمکت کنار درخت رفتیم
+بگو
× خب اسمم عرفان،یکی از دوستای برادرت بودم با ارتامم دوست بودم ولی وقتی فهمیدم داداشت رو کشته دیگه قطع رابطه کردم
+خب؟
×خیلی دوس دارم از اون آشغال انتقام بگیرم و الان که فهمیدم توهم همین رو میخوای،میخوام همکاری کنیم
کمی فکر کردم بدم نبود بیشتر باشیم و راحت تر بکشیمش
+باشه
×خب از کجا شروع کنیم
+بیا خونه من اونجا بهترین جا برای نقسه کشیه
بلند شد و طرف ماشینش رف لامصب خودشم خوشگل بود هم ماشینش لامبورگینی هم داش .. داداشم چرا معرفی نکرد این لامصب رو الان ۴قلو داشتم و...
با صداش از رویام بیرون اومدم
×بیا دیگه
+اها اومدم
رو صندلی شاگرد جا گرفتم و همینطوری داشتم فضولی میکردم
×ماهروم خوشت اومده؟
پسره هول،مردم چه زود صمیمی میشن
+توهم خوشت اومده؟
×از چی؟
+هیچی بیخیال
×آدرس؟
+برو خیابان خیام کوچه و...
۲.۵k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.