پارت پنجاه

پارت پنجاه
بعد ۲۰ دقیقع

داشتیم همینجوری حرف میزدیم و
اونیکس اومد به سمتم

اونیکس:ماری؟

بلع

اونیکس:اون پسره که باهاش دست دادی کی بود؟

کدوم؟

اونیکس:همون که الان داره با چشاش تورو میخوره

چی میگی؟کیو میگی متوجه نمیشم
انگشتشو برد سمت لوکاس

منظورت چیع ؟اون پسر داییمه و عین برادرمه بیشتر از خواهر و بردار نیستیم

اونیکس:همه ی برادرات با چشم تورو میخورن؟!منظورت اینه

اونیکس حتما اشتباه متوجه شدی !میتونی بری ازش بپرسی

اونکیس:باشه ماری من خرم
همینو گف و رف

الان من چه خاکی بر سر کنم؟هوفف

لنا:حرص نخور پسرا عادتشونه به همه چی گیر میدن گیرکن دارن

بیخیال امیدوارم چیزی نشه امیدوار..!

لنا:بیا بریم پیش دخترا ولش

باش


................

اونکیس ****

هوفف اونیکس نیومده اعصابم گاییده
بخاطر ماریم که شده امشب بیتوجه میشم
رفتم مشروب بخورم

رام:هعییی!سلام داداشش

عه رام ،سلام چخبر

رام: سلامتیت ، چیکارا میکنی ؟خیلی وقته ندیدمت

هیچی همینجوری،

رام: اگه کاری نداری بیا بریم پیش بچه ها نشستیم یه گپی بزنیم

بش
دیدگاه ها (۱)

رام دوست قدیمی اونیکس۱۸ ساله

لباس ماری

جاس پسر خاله ماری۲۰ ساله

لوکاس پسر دایی ماری۲۳ ساله

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط