پارت پنجاهو هفت
پارت پنجاهو هفت
من دوسش دارم!
بابام:ماری!
اونکیس:ماری بیا بریم!
مچ دستمو گرف و منم همراهش خواستم برم ولی
بابام:کجا با این عجله؟ تو میتونی بری ولی ماری ن
بابا بسه!
اونیکس:من بدون ماری جایی نمیرم
داشتیم میرفتیم ک بابام از پشت داد زد
بابام:ماری رو ببرین اتاقش و درم قفل کنین!اون هیچ جایی نمیرع
چن نفر اومدن ک منو ببرن
دستتو بکش عوضی
اونیکس:مگه اینکه از جونتون سیر شده باشین!
من هی مقاومت کردم و همینطور اونیکیس
ی چن نفر دیگم اضاف شدن اونیکس همشون و میزد و منم پشتش قایم کردع بود ک دستشون بم نخوره
اونیکس:ماری تو برو من اینا رو حل میکنم
یکیش زد ب دماغ اونیکس داشتن میزدن اونیکس ونتونستم تحمل کنم
بسهه بابا! لطفاااا نکن بگو بکشن کنار
دیدم کسی ب چیزشم نی من چی میگم داد زدم
بسع!گفتم تمومش کنین.
بابام:ماری تو خودت لجبازی میکنی تا تو نمونی منم بس نمیکنم
بابا لطفاااا بس کننن ما همو دوس داریم چرا درک نمیکنیننننن!
بابام:ماری رو ببرین اتاقش
بسههه ،ن
......
عوضیاااا منو بیارین بیروننننن!ب خدا بیام بیرونن پارتونننن میکنمممم
بعد از نیم ساعت **
فک کنمممم فایده نداره همینجوری واسه خودم دارم داد میزنم
ماری!
این کیه آروم منو صدا کرد
رفتم پشت در تا واضح بشنوم
و منم خیلی آرومم جوابشو دادم
بله؟
لوکاس:منم لوکاس
لوکاس میتونی منو بیاری بیرون از اینجا؟
لوکاس:امم باشه
لوکاس اونیکس چیشد؟
لوکاس:چرا واست مهمه؟
آره خب دوسش دارم
لوکاس:چی؟
خب برا همون اینجا گیر کردم مگه ندیدی
لوکاس:ن من الان رسیدم اینجا رفته بودم بیرون وقتی اومدم سراغتو گرفتم گفتن بابات تورو اتاقت برده و درم قفل کرده
ام،اونیکس اینجا بود!؟
لوکاس :میشه انقدر اونکیس نگی حداقلش کنار من؟
چرا پسر دایی؟
لوکاس:پسر دایی؟تو همش منو فقط به چشم پسر داییت میدیدی هیچوقت نتونستی.
منظورت چیه؟
لوکاس :ماری میدونی اون موقع که ازم پرسیدن کسیو دوس داری گفتم آره منظورم کی بود؟
ن از کجا بدونم
لوکاس:یعنی الانم نمیدونی
لوکاس میشه واضح بگی؟
لوکاس:واضح بگم؟ من دوست دارم
با این حرفش خشکم زد و هیچی نتونستم بگم
**ببخشید ک نتونستم فعالیت کنم شب پارت جدید میذارم**
من دوسش دارم!
بابام:ماری!
اونکیس:ماری بیا بریم!
مچ دستمو گرف و منم همراهش خواستم برم ولی
بابام:کجا با این عجله؟ تو میتونی بری ولی ماری ن
بابا بسه!
اونیکس:من بدون ماری جایی نمیرم
داشتیم میرفتیم ک بابام از پشت داد زد
بابام:ماری رو ببرین اتاقش و درم قفل کنین!اون هیچ جایی نمیرع
چن نفر اومدن ک منو ببرن
دستتو بکش عوضی
اونیکس:مگه اینکه از جونتون سیر شده باشین!
من هی مقاومت کردم و همینطور اونیکیس
ی چن نفر دیگم اضاف شدن اونیکس همشون و میزد و منم پشتش قایم کردع بود ک دستشون بم نخوره
اونیکس:ماری تو برو من اینا رو حل میکنم
یکیش زد ب دماغ اونیکس داشتن میزدن اونیکس ونتونستم تحمل کنم
بسهه بابا! لطفاااا نکن بگو بکشن کنار
دیدم کسی ب چیزشم نی من چی میگم داد زدم
بسع!گفتم تمومش کنین.
بابام:ماری تو خودت لجبازی میکنی تا تو نمونی منم بس نمیکنم
بابا لطفاااا بس کننن ما همو دوس داریم چرا درک نمیکنیننننن!
بابام:ماری رو ببرین اتاقش
بسههه ،ن
......
عوضیاااا منو بیارین بیروننننن!ب خدا بیام بیرونن پارتونننن میکنمممم
بعد از نیم ساعت **
فک کنمممم فایده نداره همینجوری واسه خودم دارم داد میزنم
ماری!
این کیه آروم منو صدا کرد
رفتم پشت در تا واضح بشنوم
و منم خیلی آرومم جوابشو دادم
بله؟
لوکاس:منم لوکاس
لوکاس میتونی منو بیاری بیرون از اینجا؟
لوکاس:امم باشه
لوکاس اونیکس چیشد؟
لوکاس:چرا واست مهمه؟
آره خب دوسش دارم
لوکاس:چی؟
خب برا همون اینجا گیر کردم مگه ندیدی
لوکاس:ن من الان رسیدم اینجا رفته بودم بیرون وقتی اومدم سراغتو گرفتم گفتن بابات تورو اتاقت برده و درم قفل کرده
ام،اونیکس اینجا بود!؟
لوکاس :میشه انقدر اونکیس نگی حداقلش کنار من؟
چرا پسر دایی؟
لوکاس:پسر دایی؟تو همش منو فقط به چشم پسر داییت میدیدی هیچوقت نتونستی.
منظورت چیه؟
لوکاس :ماری میدونی اون موقع که ازم پرسیدن کسیو دوس داری گفتم آره منظورم کی بود؟
ن از کجا بدونم
لوکاس:یعنی الانم نمیدونی
لوکاس میشه واضح بگی؟
لوکاس:واضح بگم؟ من دوست دارم
با این حرفش خشکم زد و هیچی نتونستم بگم
**ببخشید ک نتونستم فعالیت کنم شب پارت جدید میذارم**
- ۳۰۱
- ۰۷ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط