[part5]
[part5]
{بهت نمی بازم}
وقتی فهمیدم حالش بد شده نمیدونم چرا انقدر هول کردم کنم رو برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم هوا واقعا تاریکیه بدی داشت به لوکیشن رفتم ولی... ات انگار آب شده بود
- اتتتتتت
- اتتتتتت
همین طور که با چشمام دنبال ات میکردم گوشیم زنگ خورد
- بله
¢ خانم ات رفتن داخل جنگل
- کی؟
¢ یه ۱۰ دقیقه ای میشه
- باید زود تر میگفتی(کلافه)
💎: تهیونگ گوشی رو قطع کرد و سمت جنگل دوید
- اتتت......اتتتت.......اتتتت(داد)
+ کمک
ات رو صدا میکردم که یه صدای ضعیفی گفت کمک کوشان رو تیز کردم و گفتم
- کجایییی؟
+ سمت چپت
طبق حرفش سمت چپم رو نگاه کردم یه ۳ متر دور تر از من روی زمین افتاده بود دویدم سمتش گفتم
- تو چرا اینجایی
+ ...
- خوبی؟
+ خوردم زمین یه چوب تیز توی پامه
- هاااا ؟ کو؟
اشاره کرد به پای راستش وقتی نگاه کردم وحشتناک توی پاش بود ولی ات خیلی بی حس بهم نگاه میکرد
+ چطوری پیام کردی؟
- بیا بریم میبرمت عمارتم
+ نه میرم خونه
- دکتر اونجا منتظره
براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت ماشین گذاشتمش توی ماشین و با سرعت به سمت عمارت رفتم یه ۱۵ مین بعد رسیدم ات کاملا بدنش بی جون شده بود بردمش توی اتاقم دکتر اونجا منتظر بود منو بیرون کرد و گفت(نشان دکتر@)
@ تهیونگ بفرما بیرون
- آخه ات...
@ بیهوشش میکنم نگران نباش دردی نمیکشه
- باشه
رفتم طبقه پایین که دیدم جونگکوک نشسته
- چرا اینجایی؟
# از کی ات برات مهم شده
- چی؟ مهم... هه بیخیال ما یه بار بیشتر همو ندیدیم تو چرا این سوال رو میپرسی؟
# داشتی برای ات مثل پروانه دورش میگشتی
- تو که میدونی ات فقط برای رسیدن به حدفـمونه
# من میدونم ولی تو حس دیگه ای داری
- چی ؟ منظورت چیه؟
# اون نگاهی که توی جشن بهش میکردی ، صبح هم که اونجوری پرواز کردی سمتش
- الان منظورت از این حرفها چیه
# تو...
@ خب کارم با خانم پارک تموم شد
- حالش خوبه؟
@ باید استراحت کنه زیادی راه نره بدنشم برای کم غذایی کم خواب اینجوری شده باید این چند وقت به خودش برسه و اگر نه براش خطرناک میشه
- باشه حواسم بهش هست مرسی ازتون
@ خواهش من دیگه میرم
- # خدافظ
/ادامه دارد\
{بهت نمی بازم}
وقتی فهمیدم حالش بد شده نمیدونم چرا انقدر هول کردم کنم رو برداشتم و رفتم سوار ماشینم شدم هوا واقعا تاریکیه بدی داشت به لوکیشن رفتم ولی... ات انگار آب شده بود
- اتتتتتت
- اتتتتتت
همین طور که با چشمام دنبال ات میکردم گوشیم زنگ خورد
- بله
¢ خانم ات رفتن داخل جنگل
- کی؟
¢ یه ۱۰ دقیقه ای میشه
- باید زود تر میگفتی(کلافه)
💎: تهیونگ گوشی رو قطع کرد و سمت جنگل دوید
- اتتت......اتتتت.......اتتتت(داد)
+ کمک
ات رو صدا میکردم که یه صدای ضعیفی گفت کمک کوشان رو تیز کردم و گفتم
- کجایییی؟
+ سمت چپت
طبق حرفش سمت چپم رو نگاه کردم یه ۳ متر دور تر از من روی زمین افتاده بود دویدم سمتش گفتم
- تو چرا اینجایی
+ ...
- خوبی؟
+ خوردم زمین یه چوب تیز توی پامه
- هاااا ؟ کو؟
اشاره کرد به پای راستش وقتی نگاه کردم وحشتناک توی پاش بود ولی ات خیلی بی حس بهم نگاه میکرد
+ چطوری پیام کردی؟
- بیا بریم میبرمت عمارتم
+ نه میرم خونه
- دکتر اونجا منتظره
براید استایل بغلش کردم و بردمش سمت ماشین گذاشتمش توی ماشین و با سرعت به سمت عمارت رفتم یه ۱۵ مین بعد رسیدم ات کاملا بدنش بی جون شده بود بردمش توی اتاقم دکتر اونجا منتظر بود منو بیرون کرد و گفت(نشان دکتر@)
@ تهیونگ بفرما بیرون
- آخه ات...
@ بیهوشش میکنم نگران نباش دردی نمیکشه
- باشه
رفتم طبقه پایین که دیدم جونگکوک نشسته
- چرا اینجایی؟
# از کی ات برات مهم شده
- چی؟ مهم... هه بیخیال ما یه بار بیشتر همو ندیدیم تو چرا این سوال رو میپرسی؟
# داشتی برای ات مثل پروانه دورش میگشتی
- تو که میدونی ات فقط برای رسیدن به حدفـمونه
# من میدونم ولی تو حس دیگه ای داری
- چی ؟ منظورت چیه؟
# اون نگاهی که توی جشن بهش میکردی ، صبح هم که اونجوری پرواز کردی سمتش
- الان منظورت از این حرفها چیه
# تو...
@ خب کارم با خانم پارک تموم شد
- حالش خوبه؟
@ باید استراحت کنه زیادی راه نره بدنشم برای کم غذایی کم خواب اینجوری شده باید این چند وقت به خودش برسه و اگر نه براش خطرناک میشه
- باشه حواسم بهش هست مرسی ازتون
@ خواهش من دیگه میرم
- # خدافظ
/ادامه دارد\
۲.۲k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.