به رو شط وحشت برگ لرزانم
***
به روي شط وحشت برگي لرزانم
ريشه ات را بياويز
من از صدا ها گذشتم
روشني را رها کردم
روياي کليد از دستم افتاد
کنار راه زمان دراز کشيدم
ستاره ها در سردي رگ هايم لرزيدند
خاک تپيد
هوا موجي زد
علف ها ريزش رويا ها رادر چشمانم شنيدند
ميان دو دوست تمنايم روييدي
در من تراويدي
آهنگ تاريک اندامت را شنيدم
نه صدايم و نه روشني
طنين تنهاي تو هستم
طنين تاريکي تو
سکوتم را شنيدي
بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست
درها را خواهم گشود
در شب جاويدان خواهم وزيد
چشمانت را گشودي
شب در من فرود آمد
به روي شط وحشت برگي لرزانم
ريشه ات را بياويز
من از صدا ها گذشتم
روشني را رها کردم
روياي کليد از دستم افتاد
کنار راه زمان دراز کشيدم
ستاره ها در سردي رگ هايم لرزيدند
خاک تپيد
هوا موجي زد
علف ها ريزش رويا ها رادر چشمانم شنيدند
ميان دو دوست تمنايم روييدي
در من تراويدي
آهنگ تاريک اندامت را شنيدم
نه صدايم و نه روشني
طنين تنهاي تو هستم
طنين تاريکي تو
سکوتم را شنيدي
بسان نسيمي از روي خودم برخواهم خاست
درها را خواهم گشود
در شب جاويدان خواهم وزيد
چشمانت را گشودي
شب در من فرود آمد
- ۲۳۲
- ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط