پاییز عاشقی (autumn love )
پاییز عاشقی (autumn love )
Part 20
بعد از قطع کردن تلفن صورتم رو چرخوندم ک دیدم میجو با صدای گوشی من بیدار شده بود
_چاگی مگه من نگفتم منتظرم بمون؟ اوووم؟
+عااا چاگی ببخشید اخه این بو اینقدر خوب که نفهمیدم چی شد ک خوابم برد
_اشکالی نداره عزیزم الان ساعت۴:۳٠میتونی هنوز بخوابی
+اوووم ولی من دیگه خوابم نمیاد
_هرجور راحتی من میرم یه چیز خوشمزه بیارم با هم بخوریم
+اوووم باشه
رفتم توی آشپز خونه و موکتل موهیتو یی رو ک درست کرده بودم براش بردم
+واوو چاگی خیلی ممنونم
_خواهش میکنم عزیزم
+اووم این موهیتوئه؟
_اره گفتم تو این هوای گرم میچسپه(داداش الان دم صبحه تازه سردم هست🤧😂)
ویو میجو:
وقتی ته موکتل موهیتو رو آورد خیلی ذوق کردم و با هم خوردیم و بعد از چند ساعت خوشگذرونی ساعت۶:۴۵شده بود و منم خوابم میومد چون حال نداشتم برم تو اتاق همونجا سرم رو روی پای تهیونگ گذاشتم و خوابیدم
تهیونگ موهامو نوازش میکرد و این واقعا حس خیلی خوبی بود
ویو تهیونگ:
بعد از چند ساعت خوشگذرونی دیدم میجو سرش رو روی پاهام گذاشت و خوابید منم چون اینقدر کیوت خوابیده بود موهاشو نوازش کردم
میجو رو بلند کردم و آروم روی تخت گذاشتمش و پتو رو روش انداختم و رفتم تا خونه رو مرتب کنم
ویو میجو:
خوابیده بودم ک حس کردم کسی منو بلند کرد و آروم گذاشتم رو تخت نمیدونستم وقتی خوابم باید چجوری ازش تشکر کنم برا همین با خودم گفتم هرموقع بیدار شدم ازش تشکر میکنم
تقریبا۲ساعتی میشد ک خوابیده بودم و یعنی الان باید ساعت۸:۴۵باشه بی توجه به صدای الارم گوشیم به خوب فرو رفتم ک...
خواب خیلی بدی دیدم راستش الان ک فکرش رو میکنم شبیه یه کابوس بود
خواب دیدم تهیونگ رو گروگان گرفتن و میخوان برای آزادیش من کل دوستای صمیمیمو از جمله بورام و جونگ کوک رو بکشم اما واقعا فکرشو نمیکردم اینجوری باشه
بعد از اینها منم رفتم و اونارو کشتم ولی تهیونگ رو آزاد نکردن ک هیچ تازه اونو لبه یه پرتگاه خیلی بلند گرفته بودن و میگفتن اگه دوستش داری برو بگیرش بدو آفرین کوچولو من خون خون گریه یمکردم و میگفتم این کار رو نکنن ک به دفعه تهیونگ رو پرت کردن پایین و من رو با تیر کشتن
من عادت خیلی بدی ک دارم اینه ک هروقت میخوابم غلت میزنم برا همین باد کولر به پهلوم زده بود و باعث شده بود پهلوم بسوزه و اینکه فکر کنم واقعا تیر خورده بودم از خواب بیدار شدم خیس عرق بودم جیغ بلندی کشیدم ک تهیونگ اومد پیشم
_چاگی حالت خوبه؟ چرا اینقدر عرق کردی گرمه؟
سریع بغلش کردم و
+ته... هق... ته... هق
_چیزی شده؟
درحالی که داشتم تو بغلش اشک میریختم
+ته... هق... من... من...
Part 20
بعد از قطع کردن تلفن صورتم رو چرخوندم ک دیدم میجو با صدای گوشی من بیدار شده بود
_چاگی مگه من نگفتم منتظرم بمون؟ اوووم؟
+عااا چاگی ببخشید اخه این بو اینقدر خوب که نفهمیدم چی شد ک خوابم برد
_اشکالی نداره عزیزم الان ساعت۴:۳٠میتونی هنوز بخوابی
+اوووم ولی من دیگه خوابم نمیاد
_هرجور راحتی من میرم یه چیز خوشمزه بیارم با هم بخوریم
+اوووم باشه
رفتم توی آشپز خونه و موکتل موهیتو یی رو ک درست کرده بودم براش بردم
+واوو چاگی خیلی ممنونم
_خواهش میکنم عزیزم
+اووم این موهیتوئه؟
_اره گفتم تو این هوای گرم میچسپه(داداش الان دم صبحه تازه سردم هست🤧😂)
ویو میجو:
وقتی ته موکتل موهیتو رو آورد خیلی ذوق کردم و با هم خوردیم و بعد از چند ساعت خوشگذرونی ساعت۶:۴۵شده بود و منم خوابم میومد چون حال نداشتم برم تو اتاق همونجا سرم رو روی پای تهیونگ گذاشتم و خوابیدم
تهیونگ موهامو نوازش میکرد و این واقعا حس خیلی خوبی بود
ویو تهیونگ:
بعد از چند ساعت خوشگذرونی دیدم میجو سرش رو روی پاهام گذاشت و خوابید منم چون اینقدر کیوت خوابیده بود موهاشو نوازش کردم
میجو رو بلند کردم و آروم روی تخت گذاشتمش و پتو رو روش انداختم و رفتم تا خونه رو مرتب کنم
ویو میجو:
خوابیده بودم ک حس کردم کسی منو بلند کرد و آروم گذاشتم رو تخت نمیدونستم وقتی خوابم باید چجوری ازش تشکر کنم برا همین با خودم گفتم هرموقع بیدار شدم ازش تشکر میکنم
تقریبا۲ساعتی میشد ک خوابیده بودم و یعنی الان باید ساعت۸:۴۵باشه بی توجه به صدای الارم گوشیم به خوب فرو رفتم ک...
خواب خیلی بدی دیدم راستش الان ک فکرش رو میکنم شبیه یه کابوس بود
خواب دیدم تهیونگ رو گروگان گرفتن و میخوان برای آزادیش من کل دوستای صمیمیمو از جمله بورام و جونگ کوک رو بکشم اما واقعا فکرشو نمیکردم اینجوری باشه
بعد از اینها منم رفتم و اونارو کشتم ولی تهیونگ رو آزاد نکردن ک هیچ تازه اونو لبه یه پرتگاه خیلی بلند گرفته بودن و میگفتن اگه دوستش داری برو بگیرش بدو آفرین کوچولو من خون خون گریه یمکردم و میگفتم این کار رو نکنن ک به دفعه تهیونگ رو پرت کردن پایین و من رو با تیر کشتن
من عادت خیلی بدی ک دارم اینه ک هروقت میخوابم غلت میزنم برا همین باد کولر به پهلوم زده بود و باعث شده بود پهلوم بسوزه و اینکه فکر کنم واقعا تیر خورده بودم از خواب بیدار شدم خیس عرق بودم جیغ بلندی کشیدم ک تهیونگ اومد پیشم
_چاگی حالت خوبه؟ چرا اینقدر عرق کردی گرمه؟
سریع بغلش کردم و
+ته... هق... ته... هق
_چیزی شده؟
درحالی که داشتم تو بغلش اشک میریختم
+ته... هق... من... من...
۳.۴k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.