سر ظهری خواب بودم زنگ در و زدن

سر ظهری خواب بودم زنگ در و زدن

دیدم یه دختر بچه ی کوچولو موچولو
میگه عمو سلام:

گفتم سلام عمو

دیدم یه استکان گرفته جلوم میگه عمو میشه این یه ذره شربت و بچشی ببینی شیرینه یا نه؟؟؟؟

گفتم خوب عمو خودت چرا نمیچشی؟؟؟
گفت من روزه م

برای عروسکام دارم افطار درست میکنم
به مامانمم گفتم میگه منم روزه ام
برو در خونه ی این همسایه رو برویی یه نره خر دارن روزه نیست 😐 😐 😂
دیدگاه ها (۱۶۵)

طرز تهیه بستنی ٣ سوته 🍦 مخصوص خانومهای سر تو‌گوشی :شیر ، خام...

*ده روش برای به دست آوردن دل زنان!*- به حرفاش گوش بده-کارت ب...

یکی ازاعمال مخصوص و واجب شبهای ماه رمضان که خیلی هم سفارش ش...

فتوای مراجع ویسگون🤔 اگر شخصی بیش از ۱ پیج داشته باشد، و دا...

کاترین: راستش یه نفری هست که ازم میخواد وکیلش بشم با اون میت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور ( پارت ۵)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط