عشق همراه با خشونت p18
عشق همراه با خشونت p18
از زبان ا/ت
بگیر به اون گلدون چوبی دراز با شتاب زیاد
پرتاب کن اوکی
~باشه
تهیونگ طناب پرت کرد و از شانس بد ما
افتاد پایین سریع طناب رو جمع کردیم که کسی
نفهمه
+اینبار با دقت بیشتری بزن
فهمیدم دستش داره میلرزه نزدیکش، شدم جوری
که میتونستم صدای نفس هلشو بشنوم
+هیششش آروم بابا انگار داری مسابقه میدی
به خودت استرس وارد نکن زدی، زدی نزدی هم نزدی
~باشه
اینبار تهیونگ با دقت بیشتری پرتاب کرد جوری که
میتونستم برق تو چشماشو ببینم تونستم به هدف خوردن
تیر رو هم ببینم
-خب بدویین تا در نیومده برین اون طرف اول من
اگه طوریش بود من میوفتم اما شما میری خونه و با یه
نقشه بهتر بر میگردی و اگر نه اتفاقی نیافتاد بعد من ا/ت و بعدم تو تهیونگ
+~اوکی
کوک اول رفت و خوشبختانه اتفاقی نیافتاد ولی بعدش
من بودم وایییی من از ارتفاع میترسم اما خود مو چون
پیش تهیونگ بودم جمع و جور کردم و آرم دستام رو دو
طرف طناب گذاشتم و سُر خوردم و به اون طرف رفتم
از اون ور دیدم تهیونگ داره میاد و ما بهم بر خورد کردیم
جوری که صدای نفس نفس زدناش و تپش قلبش رو حس
میکردم و قلبم به شدت تند تند میزد انگار من تازه از یه
مسابقه دو 10 کیلومتری برگشته بودم و بالاخره کوک
کمکم کرد و رفتم بالا بعدش منو کوک هم کمک کردیم تا
تهیونگ بیاد بالا دیگه وقتش بود باید از آتاق شیروونی
به خانه یونگی رفتیم
-کوک خب خیلی آروم قدم بردارید ا/ت تو برو حیاط
پشتی اگر چیزی پیدا کردی با بیسیم بهمون بگو تهیونگ
تو......
+نه من میدونم اوپا رو کجا گذاشته تو اتاق کارش
یه درب سیاه هست اون تو دونفر بود و مطمئنم یکیشون
بکهیون بود
-خا داشتم میگفتم تهیونگ تو.....
+یعنی چی خب این یعنی که باید هر سه بریم تو اتاق
~احمق نمیگی جاشو عوض کرده باشه و ما بریم اون تو و
گیر بیوفتیم؟ ها؟ هوم؟.....
+خا باشه
-الان اگه اجازه بدین میخوام بقیشو بگم
+~بگو
-تهیونگ هم به زیر زمین میره و منم به اتاق کار یونگی
+~اوکی
~پس بجنبید بریم
همون طور که در جریان هستید من میرم به حیاط پشتی
آروم طوری که اجوما ها نفهمن رفتم و همه جای حیاط رو
گشتم آما هیچی پیدا نکردم و تو بیسیم خیلی یواش گفتم
+اینجا چیزی نیست
-~اوک
از زبان کوک
بعد حرف ا/ت من نزدیک در اتاق کار یونگی بودم
و خیلی آروم درشو باز کردم اما با صحنه بدی مواجه شدم
-بچه ها.... ما.... ما گیر افتادیم.......
........ ادامه دارد..........
________________________________________
بزور نوشتم لطفا حمایت کنید💖❣️
________________________________________
👻⛓️
از زبان ا/ت
بگیر به اون گلدون چوبی دراز با شتاب زیاد
پرتاب کن اوکی
~باشه
تهیونگ طناب پرت کرد و از شانس بد ما
افتاد پایین سریع طناب رو جمع کردیم که کسی
نفهمه
+اینبار با دقت بیشتری بزن
فهمیدم دستش داره میلرزه نزدیکش، شدم جوری
که میتونستم صدای نفس هلشو بشنوم
+هیششش آروم بابا انگار داری مسابقه میدی
به خودت استرس وارد نکن زدی، زدی نزدی هم نزدی
~باشه
اینبار تهیونگ با دقت بیشتری پرتاب کرد جوری که
میتونستم برق تو چشماشو ببینم تونستم به هدف خوردن
تیر رو هم ببینم
-خب بدویین تا در نیومده برین اون طرف اول من
اگه طوریش بود من میوفتم اما شما میری خونه و با یه
نقشه بهتر بر میگردی و اگر نه اتفاقی نیافتاد بعد من ا/ت و بعدم تو تهیونگ
+~اوکی
کوک اول رفت و خوشبختانه اتفاقی نیافتاد ولی بعدش
من بودم وایییی من از ارتفاع میترسم اما خود مو چون
پیش تهیونگ بودم جمع و جور کردم و آرم دستام رو دو
طرف طناب گذاشتم و سُر خوردم و به اون طرف رفتم
از اون ور دیدم تهیونگ داره میاد و ما بهم بر خورد کردیم
جوری که صدای نفس نفس زدناش و تپش قلبش رو حس
میکردم و قلبم به شدت تند تند میزد انگار من تازه از یه
مسابقه دو 10 کیلومتری برگشته بودم و بالاخره کوک
کمکم کرد و رفتم بالا بعدش منو کوک هم کمک کردیم تا
تهیونگ بیاد بالا دیگه وقتش بود باید از آتاق شیروونی
به خانه یونگی رفتیم
-کوک خب خیلی آروم قدم بردارید ا/ت تو برو حیاط
پشتی اگر چیزی پیدا کردی با بیسیم بهمون بگو تهیونگ
تو......
+نه من میدونم اوپا رو کجا گذاشته تو اتاق کارش
یه درب سیاه هست اون تو دونفر بود و مطمئنم یکیشون
بکهیون بود
-خا داشتم میگفتم تهیونگ تو.....
+یعنی چی خب این یعنی که باید هر سه بریم تو اتاق
~احمق نمیگی جاشو عوض کرده باشه و ما بریم اون تو و
گیر بیوفتیم؟ ها؟ هوم؟.....
+خا باشه
-الان اگه اجازه بدین میخوام بقیشو بگم
+~بگو
-تهیونگ هم به زیر زمین میره و منم به اتاق کار یونگی
+~اوکی
~پس بجنبید بریم
همون طور که در جریان هستید من میرم به حیاط پشتی
آروم طوری که اجوما ها نفهمن رفتم و همه جای حیاط رو
گشتم آما هیچی پیدا نکردم و تو بیسیم خیلی یواش گفتم
+اینجا چیزی نیست
-~اوک
از زبان کوک
بعد حرف ا/ت من نزدیک در اتاق کار یونگی بودم
و خیلی آروم درشو باز کردم اما با صحنه بدی مواجه شدم
-بچه ها.... ما.... ما گیر افتادیم.......
........ ادامه دارد..........
________________________________________
بزور نوشتم لطفا حمایت کنید💖❣️
________________________________________
👻⛓️
۶.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.