تک پارتی
تک_پارتی
موضوع👈🏻👈🏻👈🏻
(این دوتا درخواسته که دوتاش را باهم یکی کردم )
ویو ات: سلام من ات هستم یه دختر ساده و
معمولی من همه درس هام را تمام کردم و عکاس هستم امروز ساعت ۷ صبح پاشدم تا اتاقمو تمیز کنم تو خونه تنها بودم چون مادر پدرم رفته بودن مسافرت و امروز ساعت ۱۲ برمیگشن خونه پدر و مادر اصلا وجود من را حس نمی کنن و مثل یک خدمتکار هستم براشون و پدر هرشب داخل بار شرط بمدی میکنه و مادر داخل خانه کار میکنه بعد چند ساعت مادر پدرم اومدن و غذایی که درست کردم را خوردیم ساعت ۴ بعد از ظهر بود لباسم را پوشیدم و یک ارایش کوچیک کردم(اسلاید ۳) و رفتم سر کار
ویو جیمین:
من جیمین هستم بزرگترین رئیس مافیا
که هر شب داخل بار شرط بندی میکنم
امشب قرار بود با اقای جانگ شرط بندی کنم
الان قرار بود برم به بار هایی که تازه رسیده را چک کنم رفتم اماده شدم و یه کت و شلوار خفن پوشیدم(اسلاید ۴) و رفتم
ویو ات:
ساعت ۱۲ شب برگشتم مادر خواب بود من رفتم داخل اتاق و داخل و روی تخت ولو شدم که دیدم پدرم به مبایلم زنگ زد مبایل را جواب دادم:
ات: سلام بابا
جیمین: سلام
ات: شما
جیمین: صبر کن تا چند دقیقه دیگه میفهمی
*مبایل را قطع کرد *
من واقعا ترسیده بودم فکر کردم پدرم را دزدین داخل همین فکر ها بودم که خوابم برد
بعد چند مین از خواب بلند شدم و دیدم یک پسر قد بلند و زیبا رو تختم نشسته هنگ کردم و نشستم
ات: تو کی هستی..؟
جیمین: پدرت داخل شرط بندی باخت و جایزه تو را به من داد اسمت چیه..؟
ات: من ات هستم
جیمین: من هم جیمینم و تو خیلی خشگلی دوست دخترم *خم شد و لب های ات را بوسید*
ات: به خودش گفت:
درست تا به حال ندیده بودمش و
نمی شناختمش ولی واقعا عاشقش شدم پس با هاش همکاری کردم
جیمین: بیب پاشو بریم خانه من تو باید همیشه اونجا باشی
(چون خیلی طولا نی میشه خلاصه میکنم
خلاصه: ات و جیمین خیلی هم را دوست داشتن و با هم ازدواج کردن ولی بعد چند وقت جیمین باهاش خیلی سرد بود جیمین یک دوست دختر داشت )
ویو ات: من خیلی ناراحت بودم که جیمین یکی دیگه را دوست داره کلی گریه کردم و قرار بود شب به جیمین بگم که باید طلاق بگیریم شب شدم دیدم جیمین بایک دختره اومد و فهمیدم اون دوست دخترش هست اون دشمن دبیرستان من هست و اسمش یونا هست خیلی ناراحت شدم و همون جا اشک از چشمام ریخت رفتم جلو زدم تو صورت جیمین
ات: مگه من چه کار کرد...؟ مگه چیزی کم گذاشتم..؟ 😭😭😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جا نمیشه الان یه پارت دیگه میزارم ❣️
لایک کن 🫀❣️
موضوع👈🏻👈🏻👈🏻
(این دوتا درخواسته که دوتاش را باهم یکی کردم )
ویو ات: سلام من ات هستم یه دختر ساده و
معمولی من همه درس هام را تمام کردم و عکاس هستم امروز ساعت ۷ صبح پاشدم تا اتاقمو تمیز کنم تو خونه تنها بودم چون مادر پدرم رفته بودن مسافرت و امروز ساعت ۱۲ برمیگشن خونه پدر و مادر اصلا وجود من را حس نمی کنن و مثل یک خدمتکار هستم براشون و پدر هرشب داخل بار شرط بمدی میکنه و مادر داخل خانه کار میکنه بعد چند ساعت مادر پدرم اومدن و غذایی که درست کردم را خوردیم ساعت ۴ بعد از ظهر بود لباسم را پوشیدم و یک ارایش کوچیک کردم(اسلاید ۳) و رفتم سر کار
ویو جیمین:
من جیمین هستم بزرگترین رئیس مافیا
که هر شب داخل بار شرط بندی میکنم
امشب قرار بود با اقای جانگ شرط بندی کنم
الان قرار بود برم به بار هایی که تازه رسیده را چک کنم رفتم اماده شدم و یه کت و شلوار خفن پوشیدم(اسلاید ۴) و رفتم
ویو ات:
ساعت ۱۲ شب برگشتم مادر خواب بود من رفتم داخل اتاق و داخل و روی تخت ولو شدم که دیدم پدرم به مبایلم زنگ زد مبایل را جواب دادم:
ات: سلام بابا
جیمین: سلام
ات: شما
جیمین: صبر کن تا چند دقیقه دیگه میفهمی
*مبایل را قطع کرد *
من واقعا ترسیده بودم فکر کردم پدرم را دزدین داخل همین فکر ها بودم که خوابم برد
بعد چند مین از خواب بلند شدم و دیدم یک پسر قد بلند و زیبا رو تختم نشسته هنگ کردم و نشستم
ات: تو کی هستی..؟
جیمین: پدرت داخل شرط بندی باخت و جایزه تو را به من داد اسمت چیه..؟
ات: من ات هستم
جیمین: من هم جیمینم و تو خیلی خشگلی دوست دخترم *خم شد و لب های ات را بوسید*
ات: به خودش گفت:
درست تا به حال ندیده بودمش و
نمی شناختمش ولی واقعا عاشقش شدم پس با هاش همکاری کردم
جیمین: بیب پاشو بریم خانه من تو باید همیشه اونجا باشی
(چون خیلی طولا نی میشه خلاصه میکنم
خلاصه: ات و جیمین خیلی هم را دوست داشتن و با هم ازدواج کردن ولی بعد چند وقت جیمین باهاش خیلی سرد بود جیمین یک دوست دختر داشت )
ویو ات: من خیلی ناراحت بودم که جیمین یکی دیگه را دوست داره کلی گریه کردم و قرار بود شب به جیمین بگم که باید طلاق بگیریم شب شدم دیدم جیمین بایک دختره اومد و فهمیدم اون دوست دخترش هست اون دشمن دبیرستان من هست و اسمش یونا هست خیلی ناراحت شدم و همون جا اشک از چشمام ریخت رفتم جلو زدم تو صورت جیمین
ات: مگه من چه کار کرد...؟ مگه چیزی کم گذاشتم..؟ 😭😭😭
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جا نمیشه الان یه پارت دیگه میزارم ❣️
لایک کن 🫀❣️
۳.۳k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.