حرف میزنی
حرف میزنی
و با تمام وجود تو را می شنوم
می دانی
حرف که میزنی
شنیدن معنای تازه ای به خود می گیرد
و فهم راه نرفته ای را
برای خود میابد
در مسیر درک آنچه که از خودت
و آسمان می گویی
من سکوت می کنم
و فقط گوش به صدایت
و چشم به حرف هایت می سپارم
تو صدای بلورینی داری
می ترسم که ناگهان
حرف ات را قطع کنم
و کلماتت ترک بخورند!
کاش می شد
صدایت را بوسید
و حرف هایت را به آغوش کشید
حرف بزن کمی با من
که گوش هایم تنها تو را می شنوند
چشمانم فقط صدای تو را می خوانند
حرف بزن کمی با من...
که من <<با تو محتاج گفت و گو هستم>>
و با تمام وجود تو را می شنوم
می دانی
حرف که میزنی
شنیدن معنای تازه ای به خود می گیرد
و فهم راه نرفته ای را
برای خود میابد
در مسیر درک آنچه که از خودت
و آسمان می گویی
من سکوت می کنم
و فقط گوش به صدایت
و چشم به حرف هایت می سپارم
تو صدای بلورینی داری
می ترسم که ناگهان
حرف ات را قطع کنم
و کلماتت ترک بخورند!
کاش می شد
صدایت را بوسید
و حرف هایت را به آغوش کشید
حرف بزن کمی با من
که گوش هایم تنها تو را می شنوند
چشمانم فقط صدای تو را می خوانند
حرف بزن کمی با من...
که من <<با تو محتاج گفت و گو هستم>>
۲.۲k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.