می گشته شراب و هم هویدا گشته

۴۰ / 49
مِی گشته شراب و هم هویدا گشته
در پیش دلم خود حمیرا گشته

اندر برِ عاصمم خدا می‌داند
این دختر کاظم چه مرا می‌خواند

شامم چو سحر گشته و ماهم جاریست
این روح و دلم همش به قرب باریست

آخر به صفاخانه‌ی جانان گشتم
گیرم ، که برِ هفتمم و هم هشتم

آخر خود آمنه گرفته دستم
در پهلوی زهرایم و هردم مستم

عرشی‌ام و سیّدم هما در دستم
من عاشق همّه‌ی هماها هستم
دیدگاه ها (۰)

جعفر به تمام گشتهام میدانی

باز رفتم من دگر از حریم آن جگر

می خوار نگو که می کنم هی تولید

مهدی بهخدا غیبت تو سخت شده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط