دیشب سه غزل نذر تو کردم که بيايي
دیشب سه غزل نذر تو کردم که بيايي
چشمم به ره عاطفه خشکيد ؛ کجايي؟
با شکوهی من چهرهی آدينه ترک خورد
از سوي تو اما نه تبسم ؛ نه ندايي
از بس که در اندیشهی تو شعله کشيدم
خاکستر حسرت شدهام ؛ نيست دوايي؟
آمار تپشهای دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدايي
سوگند به آواي صمیمانهي نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمايي
هر فصل دلم بي تو ببين رنگ خزان است
آغاز کن اي گل ! سفر سبز رهايي
من منتظرم ! مرحمتي لطف و نگاهي
حيف است رسد مرگ من اما ! تو نيايي
#کتایون_شیخی
چشمم به ره عاطفه خشکيد ؛ کجايي؟
با شکوهی من چهرهی آدينه ترک خورد
از سوي تو اما نه تبسم ؛ نه ندايي
از بس که در اندیشهی تو شعله کشيدم
خاکستر حسرت شدهام ؛ نيست دوايي؟
آمار تپشهای دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدايي
سوگند به آواي صمیمانهي نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمايي
هر فصل دلم بي تو ببين رنگ خزان است
آغاز کن اي گل ! سفر سبز رهايي
من منتظرم ! مرحمتي لطف و نگاهي
حيف است رسد مرگ من اما ! تو نيايي
#کتایون_شیخی
۱.۲k
۱۰ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.