نگهبان جنگل
نگهبان جنگل
پارت۸
ناخداگاه فکرم رفت پیش اون پسره.
اگه اتفاقی بیوفته من چیکار کنم؟
اونوقت دیه هیچوقت خودمو نمیبخشم.
دلم طاقت نیورد و لبای پوشیدم ی تاکسی گرفتم تا به جنگل جنوبی برم.
رفتم تا موقعی که برسم شده بود ۶ صبح هوا تقریبا روشن بود و میتونستم جلوم رو ببینم .
آروم آروم رفتم تا به کلبه رسیدم، ی دفعه یکی زد روی پشتم و جیغ زدم برگشتم سمتش.
ی مسر دیگه بود ، پس اونیکی کجاست؟
سوهو: ببخشید خانوم شما اینجا چیکار میکنید؟
مینا:من ... من آمدم که ... من اون روز ی آدم اینجا دیدم که لال بود نمیتونست صحبت کنه، بخاطر همین امدم تا ببرمش شهر اینجا براش خطرناکه.
سوهو:اینجا برای اون خطرناک نیست ، چون اون جزوی از جنگله؟
مینا:ینی چی؟
سوهو: اون پسری که دیدی روح جنگله ، این جنگل به زیباییش معروفه حتی توی شب ، هر چیز زیبا یک روح زیبا هم میخواد.
مینا:روح جنگل دیگه چه کوفتیه؟
سوهو:اون از اینجا و حیواناتش مواظبت میکنه ، من مطمعنم که شما اون رو به شکل خرگوش دید درس.....
جین:تو اینجا چه غلطی میکنی.
سوهو:هه عوضی بلخره خودتو نشون دادی ، نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم.
یدفعه دیدم اون پسره با ی شمشیر به طرف همون پسر که بهش میگفت روح جنگل دوید ولی با شدت زیاد حتی از بیشتر از اونجایی که وایستاده بودیم پرتاب شد.
ترسیده به اونا نگاه کردم. که اون پسره به حرف امد.
جین:۱۰۰ سال پیش دختری که عاشق بودم رو کشتید که برا اثاث اون مزخرافاتتون ی روح نمیتونه عاشق ی انسان بشه. الان دیگه ی مرگتونه؟ من دیگه عاشق کسی نیستم.
سوهو:اره ولی تو نهسی باید بمیری ، لیاقت اینکه اینجا بموندی رو نداری.
جبن:واقعا تو ی انسانی و من چی ی فرشته من توان و قدرتم از تو بیشتره پس از اینجا گمشو تل نکشتمت.
بهت زده به اون پسره نگاه میکردم اونی که آمده بود رفت و گفتش بلخره س روزی میکشمت.
بعدش فرار کرد.
اون پسره به من نگاه کرد و.....
اگه لایک نکنی و کامنت نزاری بلاک میشی
پارت۸
ناخداگاه فکرم رفت پیش اون پسره.
اگه اتفاقی بیوفته من چیکار کنم؟
اونوقت دیه هیچوقت خودمو نمیبخشم.
دلم طاقت نیورد و لبای پوشیدم ی تاکسی گرفتم تا به جنگل جنوبی برم.
رفتم تا موقعی که برسم شده بود ۶ صبح هوا تقریبا روشن بود و میتونستم جلوم رو ببینم .
آروم آروم رفتم تا به کلبه رسیدم، ی دفعه یکی زد روی پشتم و جیغ زدم برگشتم سمتش.
ی مسر دیگه بود ، پس اونیکی کجاست؟
سوهو: ببخشید خانوم شما اینجا چیکار میکنید؟
مینا:من ... من آمدم که ... من اون روز ی آدم اینجا دیدم که لال بود نمیتونست صحبت کنه، بخاطر همین امدم تا ببرمش شهر اینجا براش خطرناکه.
سوهو:اینجا برای اون خطرناک نیست ، چون اون جزوی از جنگله؟
مینا:ینی چی؟
سوهو: اون پسری که دیدی روح جنگله ، این جنگل به زیباییش معروفه حتی توی شب ، هر چیز زیبا یک روح زیبا هم میخواد.
مینا:روح جنگل دیگه چه کوفتیه؟
سوهو:اون از اینجا و حیواناتش مواظبت میکنه ، من مطمعنم که شما اون رو به شکل خرگوش دید درس.....
جین:تو اینجا چه غلطی میکنی.
سوهو:هه عوضی بلخره خودتو نشون دادی ، نمیدونی چقدر منتظر این لحظه بودم.
یدفعه دیدم اون پسره با ی شمشیر به طرف همون پسر که بهش میگفت روح جنگل دوید ولی با شدت زیاد حتی از بیشتر از اونجایی که وایستاده بودیم پرتاب شد.
ترسیده به اونا نگاه کردم. که اون پسره به حرف امد.
جین:۱۰۰ سال پیش دختری که عاشق بودم رو کشتید که برا اثاث اون مزخرافاتتون ی روح نمیتونه عاشق ی انسان بشه. الان دیگه ی مرگتونه؟ من دیگه عاشق کسی نیستم.
سوهو:اره ولی تو نهسی باید بمیری ، لیاقت اینکه اینجا بموندی رو نداری.
جبن:واقعا تو ی انسانی و من چی ی فرشته من توان و قدرتم از تو بیشتره پس از اینجا گمشو تل نکشتمت.
بهت زده به اون پسره نگاه میکردم اونی که آمده بود رفت و گفتش بلخره س روزی میکشمت.
بعدش فرار کرد.
اون پسره به من نگاه کرد و.....
اگه لایک نکنی و کامنت نزاری بلاک میشی
۶.۴k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.