پارت⁸
پارت⁸
کهصداییامدصدایچنگزدنبهدررفتمدروبازکردمکههولیامدتو
ا.ت:توییترسوندیمخدادلمبراتتنگشدهبودکجابودی(لبخند)
بعدکلیبهشبازیکردمکهصداییکهامدمنوبهخودشجذبکرد
یونگی:اگربازیکردنبهاشتمومشدبیابریمغذا
ا.ت:(تعجباخهاینکههیچوقتنمیامداتاقم)
یونگی:شنیدیچیگفتم
ا.ت:آرهآرهفهمیدمباشبریم
هولیرودستمگرفتمامدمکهبرمگفت
یونگی:اینوکجامیاری
ا.ت:خوببدبختگشنشهمیخوامبیارمشبزارمشغذابخره
یونگی:غذاشودادمخورده
ا.ت:باشاصلانمنمیخوامبیارمشچونخیلیدوسشدارممیخوامکنارمباشه
یونگی:(چشمغره)بریمغذاخوریم
ا.ت:بریم
باهمرفتیمپاینرفتمسرمیزوهولیروگذاشتمزمینکههمونجانشستمنمشروعکردمبهغذاخوردن
بعدکهغذاموخورمهولیروبرداشتموبردمتواتاقمکهدوتایمونبهخوابرفتیم
•ویوصبحزود•
ساعت۸بودکهازخوابپاشدهولیکهدرغرقخواببودونگاهکردمویهلبخندریزبهشزدمولیدقتکهکردمیونگینبودشایدتواتاقکارشخوابیده
ازرختخوابدلکندمورفتمدستشوییوکارایلازموکرپملباسموپوشیدمویهآرایشملایمیکردمورفتمپاینیونگیداشتصبحونهمیخوردمنمرفتمروبهروشنشسموشروعکردمبهخوردنبعدکهدوتامونخوردیمرفتیمسمتماشیمورفتیمسمتمزونلباس
رفتیمسمتیهمغازهکهلباسعروسداشترفتیمتوداشتممیگشتمکهیهلباسنظرموجلبکردرفتمسمتشکهیونگیامدسمتم
ا.ت:مناینومیخوامقشنگهنه
یونگی:آرهقشنگهباشهبروپروکن
منمرفتموبهفروشندکفتمسایزمنوبیارهرفتمپوشیدمامدمبیرون(لباسومیزارم)
یونگی:خیلیقشنگشدهبود
ا.ت:چطورهخوبه
یونگی:آرهخوبههمینوورمیداریم
فروشند:چشمپسبراتوناینومیزارم
ا.ت:مرسی
فروشنده:خواهشخانومخشگله(فروشندهزنهها)
ا.ت:رفتمپرولباسوعوضکردمامدمبیرونیونگیحسابکردهبودباهمرفتیمتوماشینکهگفت
خماریییییی
امیدوامخشتوناومدهباشه
فعلانبایی
راستیشایدفردانتونمادامهفیکوبزارمچونامتحاندارمبایدبخونم
کهصداییامدصدایچنگزدنبهدررفتمدروبازکردمکههولیامدتو
ا.ت:توییترسوندیمخدادلمبراتتنگشدهبودکجابودی(لبخند)
بعدکلیبهشبازیکردمکهصداییکهامدمنوبهخودشجذبکرد
یونگی:اگربازیکردنبهاشتمومشدبیابریمغذا
ا.ت:(تعجباخهاینکههیچوقتنمیامداتاقم)
یونگی:شنیدیچیگفتم
ا.ت:آرهآرهفهمیدمباشبریم
هولیرودستمگرفتمامدمکهبرمگفت
یونگی:اینوکجامیاری
ا.ت:خوببدبختگشنشهمیخوامبیارمشبزارمشغذابخره
یونگی:غذاشودادمخورده
ا.ت:باشاصلانمنمیخوامبیارمشچونخیلیدوسشدارممیخوامکنارمباشه
یونگی:(چشمغره)بریمغذاخوریم
ا.ت:بریم
باهمرفتیمپاینرفتمسرمیزوهولیروگذاشتمزمینکههمونجانشستمنمشروعکردمبهغذاخوردن
بعدکهغذاموخورمهولیروبرداشتموبردمتواتاقمکهدوتایمونبهخوابرفتیم
•ویوصبحزود•
ساعت۸بودکهازخوابپاشدهولیکهدرغرقخواببودونگاهکردمویهلبخندریزبهشزدمولیدقتکهکردمیونگینبودشایدتواتاقکارشخوابیده
ازرختخوابدلکندمورفتمدستشوییوکارایلازموکرپملباسموپوشیدمویهآرایشملایمیکردمورفتمپاینیونگیداشتصبحونهمیخوردمنمرفتمروبهروشنشسموشروعکردمبهخوردنبعدکهدوتامونخوردیمرفتیمسمتماشیمورفتیمسمتمزونلباس
رفتیمسمتیهمغازهکهلباسعروسداشترفتیمتوداشتممیگشتمکهیهلباسنظرموجلبکردرفتمسمتشکهیونگیامدسمتم
ا.ت:مناینومیخوامقشنگهنه
یونگی:آرهقشنگهباشهبروپروکن
منمرفتموبهفروشندکفتمسایزمنوبیارهرفتمپوشیدمامدمبیرون(لباسومیزارم)
یونگی:خیلیقشنگشدهبود
ا.ت:چطورهخوبه
یونگی:آرهخوبههمینوورمیداریم
فروشند:چشمپسبراتوناینومیزارم
ا.ت:مرسی
فروشنده:خواهشخانومخشگله(فروشندهزنهها)
ا.ت:رفتمپرولباسوعوضکردمامدمبیرونیونگیحسابکردهبودباهمرفتیمتوماشینکهگفت
خماریییییی
امیدوامخشتوناومدهباشه
فعلانبایی
راستیشایدفردانتونمادامهفیکوبزارمچونامتحاندارمبایدبخونم
۹۸۰
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.