گاهی وقتی فکر میکنم

گاهی وقتی فکر میکنم
که امروز جمعه است و این جمعه های لعنتی عصر دارند، غروب دارند،
دلگیری و دلتنگی دارند ؛
هوس میکنم خودم را برای خودم لوس کنم،
هوس میکنم برای خودم یک لیوان چای بریزم و بعد بلند شوم همه ی درها و شیشه ها را ببندم و بگذارم آدم ها همان پشت بمانند،
هوس میکنم بروم پریز تلفن را از برق بکشم،
یا برای ساعاتی آفلاین بمانم و خودم را بزنم به نبودن که مثلا کسی نگرانم شود،
یا هوس میکنم گوشی همراهم را خاموش کنم تا هرکس که سراغی از من گرفت اپراتور بگوید: "مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد"

گاهی عجیب دلم میخواهد،
مشترک مورد نظر باشم و در دسترس نباشم، اما انگار دست و دلم نمیرود به خفه کردن تلفن ها و این وسایل ارتباطی لعنتی،
دست و دلم نمیرود به در دسترس نبودن، میترسم صبح شنبه،
بلند شوم ببینم نه پیام خوانده نشده ای دارم، نه پیغامی، نه میس کالی،
میترسم چشم باز کنم ببینم یک عمر در دسترس نبوده ام و انگار نه انگار، نه خطی، نه خبری، نه پیغامی ؛ ببینم یک عمر خودم را به نبودن زده ام و هیچکس حتی دلش تنگ نشده...!
دیدگاه ها (۴)

دِلَمْـ واسهـ خانوممـ گفتناے[🐱 🍓 ] یڪی خیلی تنگـ شدهـ[🐬 💕 ]-...

تمـام لذت عمرم همیـن استکه مولایم امیرالمومنیــن استمیـلادام...

پـدر...هنـورهم صدای قلبتبهترین لالایــی دنیـاستبااینکه بزرگ ...

خودم نوشتم حمایت لطفا

میخوام کاسه شعر بگم، کاسه شعربراتون سوال شده که چرا همش اپدی...

گاهی آدم چیزی را از دست نمی‌دهد؛خودش را لابه‌لای دوست‌داشتنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط