سناریو
#سناریو
#درخواستی
وقتی یه ساسنگ فن میخواد بهش تیر بزنه و تو جلوش وایمیسی😢
نامجون:(سریعا بیمارستان می برتت و وسط راه کلی حرف های قشنگ بهت میزنه و نازت میکنه و همش میگه اگه بخوابی من تنها میشم ها پس نخواب)
جین:*گریه میکنه و به آمبولانس زنگ میزنه*
من من کاش هیچوقت دویت نداشتم که اینجوری نمیشد
شوگا:*با بغض و دوان دوان بیمارستان می برتت*
حرفاش:
ا.ت....ا.ت جونم نخوابیا اگه نخوابی برات چیپس مورد علاقتو میگیرم هر موقع خواستی باهم میریم شهر بازی*گریه(بغضش شکست چون یاد خاطراتتون افتاد)*
جی هوپ:(شوک زده ایستاده بود و بعد سمتت دویید بین راه بهت میگفت:نخوابیا *بغضش شکست و ادامه داد*یادته خواهرت بیسکوئیت هاتو خورد چطوری میزدیش بعد مامانت اومد گفت خجالت بکشین میدونی راسنش اون موقع از خنده داشتم جر میخوردم پس بیدار شو من هنوز برات اون بیسکوئیت رو نخریدم که)
جیمین:
حرفاش:نخواب ها...
ا.ت:ولی....ولی....من ...خو..خوابم....میاد
جیمین:اگه بخوابی دیگه نمی تونیم که بریم شهربازی دیگه نمی تونیم که بعد بردن گرمی باهم شیرکاکائو بخوریم(منحرف نشین منظورم اینه که موقعی که جیمین یه دست آوردی به دست میاورد ا.ت براش شیر کاکائو و موچی درست میکرد)
تهیونگ:کاش...کاش هیچوقت...بدنیا نمیومدم....که..
ا.ت:ته...تهیونگ گریه...نکن...م..من...خو..خودم..خواس...تم...لط..لطفا...شاد..زن..دگی..بکن(عررررر خودم گریم گرفت😭)
جی کی:دوان دوان میگفت:
یادته توی باشگاه نمی تونستی شنا بری و من کلی بهت خندیدم ببخشید اگه اگه نخوابی و پیشم بمونی قول میدم خودم بهت یاد بدم چطور شنا بری
یادته گند زدی به شیرموزی که قرار بود برام درست کنی خودم بهت یاد میدم چطوری درست کنی
ا.ت....ا.ت جونم پشمکای شهر بازی هنوزم چشم به راهمونن پس بیا باهم باشیم*گریه*
لایک و کامنت یادتون نره هاااا
دوستتون دارم
#سناریو
#درخواستی
وقتی یه ساسنگ فن میخواد بهش تیر بزنه و تو جلوش وایمیسی😢
نامجون:(سریعا بیمارستان می برتت و وسط راه کلی حرف های قشنگ بهت میزنه و نازت میکنه و همش میگه اگه بخوابی من تنها میشم ها پس نخواب)
جین:*گریه میکنه و به آمبولانس زنگ میزنه*
من من کاش هیچوقت دویت نداشتم که اینجوری نمیشد
شوگا:*با بغض و دوان دوان بیمارستان می برتت*
حرفاش:
ا.ت....ا.ت جونم نخوابیا اگه نخوابی برات چیپس مورد علاقتو میگیرم هر موقع خواستی باهم میریم شهر بازی*گریه(بغضش شکست چون یاد خاطراتتون افتاد)*
جی هوپ:(شوک زده ایستاده بود و بعد سمتت دویید بین راه بهت میگفت:نخوابیا *بغضش شکست و ادامه داد*یادته خواهرت بیسکوئیت هاتو خورد چطوری میزدیش بعد مامانت اومد گفت خجالت بکشین میدونی راسنش اون موقع از خنده داشتم جر میخوردم پس بیدار شو من هنوز برات اون بیسکوئیت رو نخریدم که)
جیمین:
حرفاش:نخواب ها...
ا.ت:ولی....ولی....من ...خو..خوابم....میاد
جیمین:اگه بخوابی دیگه نمی تونیم که بریم شهربازی دیگه نمی تونیم که بعد بردن گرمی باهم شیرکاکائو بخوریم(منحرف نشین منظورم اینه که موقعی که جیمین یه دست آوردی به دست میاورد ا.ت براش شیر کاکائو و موچی درست میکرد)
تهیونگ:کاش...کاش هیچوقت...بدنیا نمیومدم....که..
ا.ت:ته...تهیونگ گریه...نکن...م..من...خو..خودم..خواس...تم...لط..لطفا...شاد..زن..دگی..بکن(عررررر خودم گریم گرفت😭)
جی کی:دوان دوان میگفت:
یادته توی باشگاه نمی تونستی شنا بری و من کلی بهت خندیدم ببخشید اگه اگه نخوابی و پیشم بمونی قول میدم خودم بهت یاد بدم چطور شنا بری
یادته گند زدی به شیرموزی که قرار بود برام درست کنی خودم بهت یاد میدم چطوری درست کنی
ا.ت....ا.ت جونم پشمکای شهر بازی هنوزم چشم به راهمونن پس بیا باهم باشیم*گریه*
لایک و کامنت یادتون نره هاااا
دوستتون دارم
#سناریو
۱۳.۵k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.