ات: نه فک کنم چند روزی دوری خوبه
ات: نه فک کنم چند روزی دوری خوبه
هوپی با ناراحتی گفت:ب.باشه ولی اگه تصمیمتو گرفتی بهم بگو
ات:باشه
هوپی بلند شد و از اتاق خارج شد
ساعت ۹ شب بود
ات تصمیمو گرفت که برگرده
وسایلشو جمع کرد سوار ماشین شد و رفت سمت خونه`°`
تق تق
جیمین:کیه
در رو باز کرد
جیمین:ات توی (تعجب و بلند که اعضا هم بشنون)
ات:اممم س.سلام
جیمین ات رو بغل کرد و چمدونشو گرفت و با هم به سمت خونه اومدن
جیمین:بچه ها ات اومده
همشون اومدن
ات:س.سلام من برگشتم (خجالت زده)
اعضا به جز هوپی : سلام ات ، خوش اومدی
ات وسایلشو برد توی اتاقش گذاشت
دینگ دینگ
ته:بله کیه
جیهوپ:منم هوپی (ناراحت )
کوک: ات تو درو باز کن(یواش )
ات:باش
ات به سمت در میره و در رو باز میکنه
ات:سلام بیا تو
جیهوپ:ت...تو اینجا؟ چطور
ات:بیا تو
جیهوپ ات رو بغل کرد(فیلمشو توی هایلایت میزارم
هوپی ؛ ولی تو که گفتی باید چند روزی دور بمونی
اعضا:مگه تو با ات بودی
هوپی: چیزه نه نه
ته: ات من بابت اون روز معذرت میخوام
اعضا:ما هم همینطور ببخشید
ات:خب میدونید منم یه معذرت خواهی به شما بدهکارم
جین:خب شام حاضره کی شام میخواد
ات:من گشنمه
همه به سمت اشپزخونه رفتن ات هم میخواست بره که جیهوپ دستشو گرفت و به سمت خودش کشید یه بوس کوچیک روی لبش گذاشت
جیهوپ:بریم شام بخوریم
ات: ..بریم
هوپی با ناراحتی گفت:ب.باشه ولی اگه تصمیمتو گرفتی بهم بگو
ات:باشه
هوپی بلند شد و از اتاق خارج شد
ساعت ۹ شب بود
ات تصمیمو گرفت که برگرده
وسایلشو جمع کرد سوار ماشین شد و رفت سمت خونه`°`
تق تق
جیمین:کیه
در رو باز کرد
جیمین:ات توی (تعجب و بلند که اعضا هم بشنون)
ات:اممم س.سلام
جیمین ات رو بغل کرد و چمدونشو گرفت و با هم به سمت خونه اومدن
جیمین:بچه ها ات اومده
همشون اومدن
ات:س.سلام من برگشتم (خجالت زده)
اعضا به جز هوپی : سلام ات ، خوش اومدی
ات وسایلشو برد توی اتاقش گذاشت
دینگ دینگ
ته:بله کیه
جیهوپ:منم هوپی (ناراحت )
کوک: ات تو درو باز کن(یواش )
ات:باش
ات به سمت در میره و در رو باز میکنه
ات:سلام بیا تو
جیهوپ:ت...تو اینجا؟ چطور
ات:بیا تو
جیهوپ ات رو بغل کرد(فیلمشو توی هایلایت میزارم
هوپی ؛ ولی تو که گفتی باید چند روزی دور بمونی
اعضا:مگه تو با ات بودی
هوپی: چیزه نه نه
ته: ات من بابت اون روز معذرت میخوام
اعضا:ما هم همینطور ببخشید
ات:خب میدونید منم یه معذرت خواهی به شما بدهکارم
جین:خب شام حاضره کی شام میخواد
ات:من گشنمه
همه به سمت اشپزخونه رفتن ات هم میخواست بره که جیهوپ دستشو گرفت و به سمت خودش کشید یه بوس کوچیک روی لبش گذاشت
جیهوپ:بریم شام بخوریم
ات: ..بریم
۶.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.