چند روز بعد
چند روز بعد
ویو ات
هنوز دارم فک میکنم که کاغذ رو امضا کنم یا نه
دینگ دینگ
ات:الو بفرمایید
جیهوپ:ات میشه همو ببینیم
ات: نه متاسفم
جیهوپ:ات خواهش میکنم
ات:باشه ولی کجا
جیهوپ:هر کجا که تو بگی
ات:میتونی ساعت ۲ بیای هتل 🏨...
جیهوپ:اره پس همو میبینیم
ات:باشه خدافز
جیهوپ:فعلا
«ات»
بلند شدم رفتم حموم بعد همون به صورتم رسیدم لباسم رو عوض کردم یکم هم اتاق (منظورش اتاق هتل) رو تمیز کردم
«جیهوپ»
بعد قطع کردن تلفن رفتم حموم موهامو درست کردم لباسمو رو عوض کردم بهترین عطرمو زدم
رفتم پایین
شوگا:هوپی کجا میری
هوپ:بیرون
شوگا:باشه خدافز
هوپی :راستی اگه پسرا اومدن بگو کار داشت
شوگا: شاید بگم میخوای کجا بری
هوپی :اگه نگی برات نارنگی میخرم
شوگا:اممم باشه
هوپی :خدافز
سوار ماشین شدم داشتم به سمت هتل میرفتم که چشمم به گل فروشی افتاد ات همیشه گل های سفید رو دوست داشت براش یه گل خریدم
سوار ماشین شدم و به راهم ادامه دادم
دینگ دینگ
ات:بله
هوپی:منم
ات: سلام هوپی
هوپی :سلام ات میشه بیام تو
ات:اره بیا خوش اومدی
هوپی : این گل ها رو برای تو خریدم امیدوارم
پسندیده باشی :)
ات: ممنون
هوپی :ات میخواستم باهات حرف بزنم
ات:درمورد چ.....
هوپی :میخوام برگردی
ات:چی
هوپی :ببین م...من دوستت دارم ات از اولشم داشتم و.ولی میترسیدم بهت بگم وقتی اریانا
گفت که با کای در ارتباطی قلبم شکست نمیدونستم باید چی بگم
ات:من کاغذ رو امضا نکردم (اروم)
هوپی :و..واقعا ؟ راست میگی
هوپی بلند شد و ات رو توی بغل گرفت
ات توی شوک بود
هوپی :ممنونم
ات: ولی
هوپی ات رو از بغلش اورد بیرون
هوپی :ولی چی
ات:ولی اگه اعضا دیگه منو توی گروه نخوان چی
هوپی :از وقتی تو توی گروه نیستی خونه ساکته خیلی .ازت میخوام برگردی
ات: فک کنم چند روزی دوری خوبه
هوپی با ناراحتی گفت:ب.باشه ولی اگه تصمیمتو گرفتی بهم بگو
ات:باشه
ویو ات
هنوز دارم فک میکنم که کاغذ رو امضا کنم یا نه
دینگ دینگ
ات:الو بفرمایید
جیهوپ:ات میشه همو ببینیم
ات: نه متاسفم
جیهوپ:ات خواهش میکنم
ات:باشه ولی کجا
جیهوپ:هر کجا که تو بگی
ات:میتونی ساعت ۲ بیای هتل 🏨...
جیهوپ:اره پس همو میبینیم
ات:باشه خدافز
جیهوپ:فعلا
«ات»
بلند شدم رفتم حموم بعد همون به صورتم رسیدم لباسم رو عوض کردم یکم هم اتاق (منظورش اتاق هتل) رو تمیز کردم
«جیهوپ»
بعد قطع کردن تلفن رفتم حموم موهامو درست کردم لباسمو رو عوض کردم بهترین عطرمو زدم
رفتم پایین
شوگا:هوپی کجا میری
هوپ:بیرون
شوگا:باشه خدافز
هوپی :راستی اگه پسرا اومدن بگو کار داشت
شوگا: شاید بگم میخوای کجا بری
هوپی :اگه نگی برات نارنگی میخرم
شوگا:اممم باشه
هوپی :خدافز
سوار ماشین شدم داشتم به سمت هتل میرفتم که چشمم به گل فروشی افتاد ات همیشه گل های سفید رو دوست داشت براش یه گل خریدم
سوار ماشین شدم و به راهم ادامه دادم
دینگ دینگ
ات:بله
هوپی:منم
ات: سلام هوپی
هوپی :سلام ات میشه بیام تو
ات:اره بیا خوش اومدی
هوپی : این گل ها رو برای تو خریدم امیدوارم
پسندیده باشی :)
ات: ممنون
هوپی :ات میخواستم باهات حرف بزنم
ات:درمورد چ.....
هوپی :میخوام برگردی
ات:چی
هوپی :ببین م...من دوستت دارم ات از اولشم داشتم و.ولی میترسیدم بهت بگم وقتی اریانا
گفت که با کای در ارتباطی قلبم شکست نمیدونستم باید چی بگم
ات:من کاغذ رو امضا نکردم (اروم)
هوپی :و..واقعا ؟ راست میگی
هوپی بلند شد و ات رو توی بغل گرفت
ات توی شوک بود
هوپی :ممنونم
ات: ولی
هوپی ات رو از بغلش اورد بیرون
هوپی :ولی چی
ات:ولی اگه اعضا دیگه منو توی گروه نخوان چی
هوپی :از وقتی تو توی گروه نیستی خونه ساکته خیلی .ازت میخوام برگردی
ات: فک کنم چند روزی دوری خوبه
هوپی با ناراحتی گفت:ب.باشه ولی اگه تصمیمتو گرفتی بهم بگو
ات:باشه
۸.۶k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.