حکایت آوردم واستون 📖
حکایت آوردم واستون 📖
آورده اند که روزی حضرت عیسی علیه السلام در حال فرار به سوی کوه بود.
شخصی او را دید واز حضرت عیسی علیه السلام پرسید، با این سرعت به کجافرار میکنی؟
در حالیکه من کسی را پشت تو نمی بینم ، نه حیوان درنده ای و نه دشمنی !
حضرت عیسی علیه السلام به این شخص ګفت: من از دست انسان های احمق می گرزم.
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
پی نوشت : با احمق ها مهربان باشین 😉 😄
#مولوی #مولانا #مثنوی_معنوی #حضرت_عیسی #عیسی_بن_مسیح #احمق #احمق_ها #با_احمقها_بحث_نکنید
آورده اند که روزی حضرت عیسی علیه السلام در حال فرار به سوی کوه بود.
شخصی او را دید واز حضرت عیسی علیه السلام پرسید، با این سرعت به کجافرار میکنی؟
در حالیکه من کسی را پشت تو نمی بینم ، نه حیوان درنده ای و نه دشمنی !
حضرت عیسی علیه السلام به این شخص ګفت: من از دست انسان های احمق می گرزم.
ز احمقان بگریز چون عیسی گریخت
صحبت احمق بسی خونها که ریخت
پی نوشت : با احمق ها مهربان باشین 😉 😄
#مولوی #مولانا #مثنوی_معنوی #حضرت_عیسی #عیسی_بن_مسیح #احمق #احمق_ها #با_احمقها_بحث_نکنید
۱.۹k
۱۷ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.