پارت ۱۴ زندگی با بی تی اس ❤
پارت ۱۴ زندگی با بی تی اس ❤
اعضا دورم کردن که فرار نکنم و جین یه سوزن برداشت و به زور دستم و که کنترول داخلش بود رو گرفت و خون اورد و مرعی شدم
میخواستن برام جشن پتو بگیرن داشتم فرار میکردم که کوک از پاهام گرفت و افتادم زمین و یه پتو دورم پیچیدن داشتم دست و پا میزدم که نامجون گفت : هرچه قدر زور بزنی فایده ای نداره
تسلیم شدم
روم بالشت چیدن که با چوب منو بزنن فاتحمو خوندم
افتادن به جونم نوبتی هم نمیزدن همه باهم. یه دفعه جیمین با چوب زد تو سرم
من : اییییی سرم شکست
جیمین پتو و بالشتا رو برداشت دستمو از روی درد رو سرم گذاشته بودم جیمین اومد کلمو ناز کرد منم خودمو براش لوس کردم هی خودمو تکون میدادم مثل گربه ملوسا و یه دفعه گفتم : میووووو
شوگا چنان زد تو سرم که برق از سرم پرید
من : برا چی میزنی
شوگا : خیلی لوسی
من : خب مثل ادم بگو . دردم گرفت
شوگا : واقعا! ببخشید
من : بخشیدمت
اعضا زدن زیر خنده
شوگا : کوفت
من : امشب من شام درست میکنم
کوک : اگه دستت رو دوباره نبری
نامجون : چی میخوای درست
من : یه سوپرایزه
به اشپزخونه رفتم خواستم گاز رو روشن کنم هرکاری کردم نشد یه دفعه گاز زیرش زیاد شد و تهیونگ اومد دستمو گرفت و کشوندم عقب و گازو خاموش کرد
تهیونگ : چیکار میکنی مراقب باش
من : ممنون. میشه تو اشپزی کمکم کنی. اشپزی بلدما ! ولی با اشپز خونه اینجا اشنا نیستم
تهیونگ خندید و گفت : باشه. حالا باید چیکار کنم
من: خب اول باید برنج رو بشوریم و بزاریم رو گاز تا نیمه پخت شه
برنج رو گذاشتیم بشوریم
من : الان خلال پسته، زرشک و کشمش میخوایم
تهیونگ رفت و اورد
از فریزر مرغ برداشتم و دادم تهیونگ خرد کنه
چپ چپ نگام کرد
خندیدم
تهیونگ : مگه نوکر گیر اوردی
من : هنوز غذای دوم مونده
تهیونگ : من غلط کردم. اصلا من میخوام سوپرایز شم نمیخوام کمک کنم
من : دیگه دیره غذا اول رو دیدی
ته چین رو درست کردیم و رفتیم سراغ قرمه سبزی
لوبیا هارو ریختم تو سینی و بهش دادم و گفتم : لوبیا هارو تمیز کن
تا خواست دستشو بلند کنه دستش خورد به سینی و همه لوبیا ها پخش زمین شد
منم هی سرش غر میزدم که چرا ریخته وقتی داشتم میرفتم سمتش پام میره رو لوبیا ها و داشتم سر میخوردم که تهیونگ منو رو هوا میگیره چند دقیقه به همدیگه زل زدیم یک دفعه به خودمون اومدیم و از هم جدا شدیم
ساعت 10 شب فرستادمش بیرون که لوبیا بگیره و بهش گفتم که بدون لوبیا برنگرده خونه
همه مغازه ها بسته بود
بالاخره یه مغازه باز پیدا کرد و کنسرو لوبیا خرید و اومد خونه
تهیونگ : برات کنسرو لوبیا گرفتم نصف کارتو انجام دادم
منم به عنوان تشکر سرشو ناز کردم
قرمه سبزی هم حاضر شد
غذا رو بردیم رو میز گذاشتیم
بقیه اعضا مثل زامبی به میز حمله کردند
جین : اسم غذا ها چیه
اعضا دورم کردن که فرار نکنم و جین یه سوزن برداشت و به زور دستم و که کنترول داخلش بود رو گرفت و خون اورد و مرعی شدم
میخواستن برام جشن پتو بگیرن داشتم فرار میکردم که کوک از پاهام گرفت و افتادم زمین و یه پتو دورم پیچیدن داشتم دست و پا میزدم که نامجون گفت : هرچه قدر زور بزنی فایده ای نداره
تسلیم شدم
روم بالشت چیدن که با چوب منو بزنن فاتحمو خوندم
افتادن به جونم نوبتی هم نمیزدن همه باهم. یه دفعه جیمین با چوب زد تو سرم
من : اییییی سرم شکست
جیمین پتو و بالشتا رو برداشت دستمو از روی درد رو سرم گذاشته بودم جیمین اومد کلمو ناز کرد منم خودمو براش لوس کردم هی خودمو تکون میدادم مثل گربه ملوسا و یه دفعه گفتم : میووووو
شوگا چنان زد تو سرم که برق از سرم پرید
من : برا چی میزنی
شوگا : خیلی لوسی
من : خب مثل ادم بگو . دردم گرفت
شوگا : واقعا! ببخشید
من : بخشیدمت
اعضا زدن زیر خنده
شوگا : کوفت
من : امشب من شام درست میکنم
کوک : اگه دستت رو دوباره نبری
نامجون : چی میخوای درست
من : یه سوپرایزه
به اشپزخونه رفتم خواستم گاز رو روشن کنم هرکاری کردم نشد یه دفعه گاز زیرش زیاد شد و تهیونگ اومد دستمو گرفت و کشوندم عقب و گازو خاموش کرد
تهیونگ : چیکار میکنی مراقب باش
من : ممنون. میشه تو اشپزی کمکم کنی. اشپزی بلدما ! ولی با اشپز خونه اینجا اشنا نیستم
تهیونگ خندید و گفت : باشه. حالا باید چیکار کنم
من: خب اول باید برنج رو بشوریم و بزاریم رو گاز تا نیمه پخت شه
برنج رو گذاشتیم بشوریم
من : الان خلال پسته، زرشک و کشمش میخوایم
تهیونگ رفت و اورد
از فریزر مرغ برداشتم و دادم تهیونگ خرد کنه
چپ چپ نگام کرد
خندیدم
تهیونگ : مگه نوکر گیر اوردی
من : هنوز غذای دوم مونده
تهیونگ : من غلط کردم. اصلا من میخوام سوپرایز شم نمیخوام کمک کنم
من : دیگه دیره غذا اول رو دیدی
ته چین رو درست کردیم و رفتیم سراغ قرمه سبزی
لوبیا هارو ریختم تو سینی و بهش دادم و گفتم : لوبیا هارو تمیز کن
تا خواست دستشو بلند کنه دستش خورد به سینی و همه لوبیا ها پخش زمین شد
منم هی سرش غر میزدم که چرا ریخته وقتی داشتم میرفتم سمتش پام میره رو لوبیا ها و داشتم سر میخوردم که تهیونگ منو رو هوا میگیره چند دقیقه به همدیگه زل زدیم یک دفعه به خودمون اومدیم و از هم جدا شدیم
ساعت 10 شب فرستادمش بیرون که لوبیا بگیره و بهش گفتم که بدون لوبیا برنگرده خونه
همه مغازه ها بسته بود
بالاخره یه مغازه باز پیدا کرد و کنسرو لوبیا خرید و اومد خونه
تهیونگ : برات کنسرو لوبیا گرفتم نصف کارتو انجام دادم
منم به عنوان تشکر سرشو ناز کردم
قرمه سبزی هم حاضر شد
غذا رو بردیم رو میز گذاشتیم
بقیه اعضا مثل زامبی به میز حمله کردند
جین : اسم غذا ها چیه
۲۷.۲k
۱۶ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.