قهر بودیم
قهر بودیم ،
در حال نماز خوندن بود نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم … کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت “ غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد” باز هم بهش نگاه نکردم … اینبار پرسید عاشقمی؟؟ سکوت کردم …
گفت “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند” دوباره با لبخند پرسید عاشقمی مگه نه ؟؟؟ گفتم نـــــــه گفت ” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ” زدم زیرِ خنده …
و رو بروش نشستم …
دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه …
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم خدا رو شکر که هستی
در حال نماز خوندن بود نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم کتاب شعرش و برداشت و با یه لحنِ دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم … کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت “ غزل تمام ، نمازش تمام ، دنیا مات ، سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد” باز هم بهش نگاه نکردم … اینبار پرسید عاشقمی؟؟ سکوت کردم …
گفت “عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز …
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند” دوباره با لبخند پرسید عاشقمی مگه نه ؟؟؟ گفتم نـــــــه گفت ” لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری ” زدم زیرِ خنده …
و رو بروش نشستم …
دیگه نتونستم بهش نگم وجودش چقدر آرامش بخشه …
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم خدا رو شکر که هستی
- ۳.۸k
- ۱۱ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط