پارت [41]
پارت [41]
راه میوفته سمت آم چیز عمارت سومین و ا/ت اینا دیگه😂
ویو ا/ت یونگی:
یونگی:میاد درو باز میکنه
ا/ت:چی...چیکارم داری؟
یونگی:امروزو بهت ابو عذا میدم فردا نمیخوری و فردا باید کل عمارتو تمیز کنی فهمیدی هر..زه(یونگی آر یو اوکی😐داش عمارته خودشههه😐ودف😐😂)
ا/ت:چ..چییی(داد)
یونگی:یه حرفو دوبار نمیزنم
ا/ت:چیمیگی اصا اینجا عمارت خودمه عوضی به تو ربطی نداره درضمن منو تو طلاق میگیریم ب..بخاطر تو خواهرم مرد(داد و گریه و هوار😂)
یونگی:میاد جلو یه سیلی میزنه به ا/ت؛چه گوهی خوردی؟ طلاق؟من باهات کار دارم خانوم کوچولو قراره حال کنم
ا٪ت:من بچرو نمیندازم فهمیدی؟
یونگی:گو نخور بچرو میندازی خودم میندازمش انقدر کتکت میزنم و باهات رابطه برقرار میکنم که بچه بیوفته
ا/ت:برو بیرون(داد)
یونگی:ا/تو کل میده محکم به شکمش میکوبه با پاهاش و میره درو قفل میکنه و میگه:امشبم حق نداری چیزی کوفت کنی
کوک رسید....
کوک:یونگی درو باز کن
یونگی:تو یکی گمشو کوک
کوک:میگم بازش کن عوضییی
یونگی:نمیکنم حرومزاده گمشو
کوک:بدون اینکه حرف بزنه از بیرون رف سمت پنجره اتاق ا/ت
دید ا/ت جلویه پنجرس ولی پنجره از بیرون قفله
ا/ت:کوک(داد ولی یونگی نشنید)
کوک:هیس دستشو اینطوری کرد<🤫>
ا/ت:چرا؟ (علامتی حرف میزدن )
کوک:هیس
کوک سعی کرد از دیوار بره بالا و موفق شد.....
ادامع دارد....
راه میوفته سمت آم چیز عمارت سومین و ا/ت اینا دیگه😂
ویو ا/ت یونگی:
یونگی:میاد درو باز میکنه
ا/ت:چی...چیکارم داری؟
یونگی:امروزو بهت ابو عذا میدم فردا نمیخوری و فردا باید کل عمارتو تمیز کنی فهمیدی هر..زه(یونگی آر یو اوکی😐داش عمارته خودشههه😐ودف😐😂)
ا/ت:چ..چییی(داد)
یونگی:یه حرفو دوبار نمیزنم
ا/ت:چیمیگی اصا اینجا عمارت خودمه عوضی به تو ربطی نداره درضمن منو تو طلاق میگیریم ب..بخاطر تو خواهرم مرد(داد و گریه و هوار😂)
یونگی:میاد جلو یه سیلی میزنه به ا/ت؛چه گوهی خوردی؟ طلاق؟من باهات کار دارم خانوم کوچولو قراره حال کنم
ا٪ت:من بچرو نمیندازم فهمیدی؟
یونگی:گو نخور بچرو میندازی خودم میندازمش انقدر کتکت میزنم و باهات رابطه برقرار میکنم که بچه بیوفته
ا/ت:برو بیرون(داد)
یونگی:ا/تو کل میده محکم به شکمش میکوبه با پاهاش و میره درو قفل میکنه و میگه:امشبم حق نداری چیزی کوفت کنی
کوک رسید....
کوک:یونگی درو باز کن
یونگی:تو یکی گمشو کوک
کوک:میگم بازش کن عوضییی
یونگی:نمیکنم حرومزاده گمشو
کوک:بدون اینکه حرف بزنه از بیرون رف سمت پنجره اتاق ا/ت
دید ا/ت جلویه پنجرس ولی پنجره از بیرون قفله
ا/ت:کوک(داد ولی یونگی نشنید)
کوک:هیس دستشو اینطوری کرد<🤫>
ا/ت:چرا؟ (علامتی حرف میزدن )
کوک:هیس
کوک سعی کرد از دیوار بره بالا و موفق شد.....
ادامع دارد....
۷.۲k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.