دلمان را به باران خوش کردیم آفتاب شد
دلمان را به باران خوش کردیم، آفتاب شد
به جنگل پناه بردیم از ذهن آشفتهمان، آتش گرفت
به پرندهای زیبارو نگاه کردیم و لبخند به لبهایمان نشست، شکار شد و تیر میان قلبش نشست
در ماشینمان نشستیم و برای خودمان رویا بافتیم که همه چیز خوب است و جهان زیبا! که کسی به شیشه کوبید و گفت: میشود از من گُل بخری؟ به جان مادرم ارزان میفروشم
رفتیم کنار رود بلکه این خاطرات تلخ را بشوید، خشکیده شد
و این گونه رسم دنیا به یک باره برایمان تغییر کرد!
به جنگل پناه بردیم از ذهن آشفتهمان، آتش گرفت
به پرندهای زیبارو نگاه کردیم و لبخند به لبهایمان نشست، شکار شد و تیر میان قلبش نشست
در ماشینمان نشستیم و برای خودمان رویا بافتیم که همه چیز خوب است و جهان زیبا! که کسی به شیشه کوبید و گفت: میشود از من گُل بخری؟ به جان مادرم ارزان میفروشم
رفتیم کنار رود بلکه این خاطرات تلخ را بشوید، خشکیده شد
و این گونه رسم دنیا به یک باره برایمان تغییر کرد!
- ۱.۱k
- ۰۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط