مافیای عاشق من

مافیای عاشق من 🌱🖤
پارت 14

♡های گایز من برگشتمممم🎉♡


هوففف بیب من ک نمیزارم بلایی سر خودت بیاری.
_ت... تو الان به من چی گفتی؟
راوی:
جونگ کوک اومد و لاریسا رو محکم بغل کرد و گفت
بهت گفتن بیب(اروم در گوشش زمزمه کرد و بعد گونشو بوسید)
لاریسا هم کوک رو بغل کرد و گونشو بوسید.
_اما باید سعی کنی اعتمادم رو بدست بیاری.(اروم در گوش کوک)
همدیگ رو بغل کردن و اول لاریسا رف بیرون پشت سرش جونگ کوک.
×چیشد؟ زن داداشم شدی؟(خنده)
_اره اما باید سعی کنه اعتمادمو به دست بیاره.
×اها. میگم نظرت چیه دیگ باهم کل کل نکنیم؟
_امممم. باش.
جونگ کوک اومد بیرون و جنی و جیمین پریدن لاریسا و جونگ کوک رو بغل کردن و تبریک گفتن.
تصمیم بر این شد ک با هم تو یه خونه زندگی کنن و بچه جنی هم به دنیا بیاد.
پرش زمانی ب یکسال بعد.
لاریسا ویو:
داخل این یسال من با جونگ کوک و جنی با جیمین ازدواج کرد و الان یه دختر کوچولو داره ک اسمش نلا هست و الان 3 ماهشه و من عاشق جونگ کوک شدم و اون تونست اعتمادم رو ب دست بیاره. داشتم با ماشین از سرکار برمیگشتم که یهو یادم افتاد که سه روز دیگ تولد جونگ کوکه و باید یه کاری کنم.رسیدم خونه زنگ درو زدم که دیدم جنی باز کرد. نلا رو از دستش گرفتمو گفتم
_سلام قشنگم.
من رابطم با بچه ها زیاد خوب نیست هنو همون ادم سرد و بی اعتماد قبلیم. اما نسبت ب کسایی ک دوسشون دارم گرمم.
_دوتا مرد تو خونه هس یه زن ک یه بچه دستشه باید بیاد درو باز کنه؟(یه ذره عصبی)
بیب سلام عصبی نشو لطفا و اینک خودش گف.
_تو غلط کردی وقتی یه بچه ی نوزاد داری و داری بهش شیر میدی میای درو باز میکنی.
٪اونی ساری.
_هوففف.
رفتم نشستم بغل کوک و یه ذره با نلا بازی کردیم.
بیبی من ناهار خورده؟
_اوهوم
با کی(اخم)
_با ریانا.(ریانا دوست لاریسا تو سر کارشه)
اها.
دیدگاه ها (۲)

مافیای عاشق من🖤🌱 پارت 15×میگم میاید جرعت حقیقت بازی کنیم؟ هم...

مافیای عاشق من 🖤🌱پارت 16_اصن به سوال؟ به تو ربطی داره؟ ن میخ...

سلام بچه ها چطورید؟ من یه چن روز نیستم و به نت دسترسی ندارم ...

مافیای عاشق من 🖤🌱پارت 13_الان هم از یه طرف دلم براش سوخت هم ...

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱۲خلاصه رفتیم خونه ی مامان جونگ کوک سان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط