گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید

گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور منِ خسته به طوفان نرسید
گرچه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
کل این گروه فهمید که عاشق شده ام
خبر اما به تو ای شهرزاد قصه نرسید
در دل مزرعه بغضم سله بسته ست قبول!
گندمم حوصله کن نوبت باران نرسید…
نان عاشق شدنم را پسر خان میخورد
لقمه ای هم به منِ بچه ی دهقان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
حیف شد خواب من تو به پایان نرسید..
دیدگاه ها (۱۴)

خنده‌هایم را دوامی نیست وقتی نیستیلحظه‌هایم را مرامی نیست وق...

گر طبیبانه نداری تو سرِ تسکینیازچه ای ماه به بالین منِ مسکین...

تو سهم منی، سهم منی، سهم دل منای عطر تو آمیخته با آب و گل من...

در آینه تصویرت اگر تیره و تار استدر خویش نظر کن که پر از گرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط