آنگاه را به یاد دارم که بهار

💭
آنگاه را به یاد دارم که بهار

پاورچین
از ایوان خانه پدری سر میرسید

پرتو نارنجی خورشید
شمدانی های قرمز روی ایوان

پرواز پرستو ها و
مشامی که پر میشد از
عِطر شکوفه های پرتقال

از زندگی ....

آن همه ذوق ، اشتیاق
آن روزگار خوش

به راستی
چگونه باید به آیندگان بگوییم
افسانه ها
گاهی واقعیت هم داشته اند ....

#میلاد_جلیل
دیدگاه ها (۱)

خدایا کمک کن در آخرین روزها و شب های سال، دل‌های‌مان مهربان‌...

شب سردی ست و من با دل سردبه خودم می گویمخبری نیست،بخوابباز ...

نفس های اخر زمستان است. خسته از نشستن پشت پنجره و خیره به در...

تو نیستی و من دلتنگم؛تنِ تو به من نزدیک نیست،اما در وجودم پن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط