صدای پاهای مادرم می آید

صدای پاهای #مادرم می آید
سایه ی دست هایش را
روی گلبرگ های شمعدانی می بینم
مادرم می آید...
و موهایم را آرام،آرام
از اسارت باد آزاد می کند
و بند به بند می بافد
آرام و با حوصله
هر تار مویم را که می بافد،
یکسال طول می کشد.
سالها می گذرند...
و مادرم هنوز در کار بافتن موهای من است
موهای من زیبا می شوند و دستان مادرم پیر.
ومن هر روز جلوی آیینه #دختر ی را می بینم،
که جوانی اش لابه لای گیسوان من گم شد
دیدگاه ها (۲)

•°•°آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند... من چادر می پوش...

نفر اول از سمت راست آقا هادی هستن همسرمنفر دوم از سمت چپ هم ...

خدایا شکرت

تقدیم به همسر عزیزم راستی هنوز من به یاد دارین.میدونید همسرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط