تصور کن تیهونگ مافیا
پارت ۷
ویو ا.ت
رسیدیم مهمونی باعث تعجب نبود که همه لباس مشکی پوشیدن چون مافیان خب من با کسلی کل مهمونی رو پیش تیهونگ بودم تیهونگ یه جعبه از توی جیبش درآورد ازم خواستگاری کرد من همین جوری گریه می کردم که فهمیدم تیهونگ داره چشم غره میره و با بعضی که تو گلوم بود بله رو گفتم و همه دست زدن یهو یه دختره آمد و زد توی گوشم گفت : تو به چه حقی با تیهونگ من ازدواج کردی
منم به دروغ گفتم : من عاشق اونم و تا حالا تیهونگ درباره شما بهم چیزی نگفته
دختره : من دوست دختر تیهونگ یه بلایی سرت بیارم که مرغ های آسمون برات زار بزنن
و بعد هم دختره رفت تو ذهنم گفتم دیونس
مهمونی تمام شد و برگشتیم امارت می خواستم برم توی اتاقم که تیهونگ دستمو کشیدو گفت : دیگه تو اتاق من می خوابی
من گفتم : اما
تیهونگ نذاشت حرفم تموم کنم که بردم تو اتاقش
من تا حدی که تونستم لبه ی تخت خوابیدم ولی منو کشید تو بغلش
از تصواتتون در بیاید بغیش پارت بعد
ویو ا.ت
رسیدیم مهمونی باعث تعجب نبود که همه لباس مشکی پوشیدن چون مافیان خب من با کسلی کل مهمونی رو پیش تیهونگ بودم تیهونگ یه جعبه از توی جیبش درآورد ازم خواستگاری کرد من همین جوری گریه می کردم که فهمیدم تیهونگ داره چشم غره میره و با بعضی که تو گلوم بود بله رو گفتم و همه دست زدن یهو یه دختره آمد و زد توی گوشم گفت : تو به چه حقی با تیهونگ من ازدواج کردی
منم به دروغ گفتم : من عاشق اونم و تا حالا تیهونگ درباره شما بهم چیزی نگفته
دختره : من دوست دختر تیهونگ یه بلایی سرت بیارم که مرغ های آسمون برات زار بزنن
و بعد هم دختره رفت تو ذهنم گفتم دیونس
مهمونی تمام شد و برگشتیم امارت می خواستم برم توی اتاقم که تیهونگ دستمو کشیدو گفت : دیگه تو اتاق من می خوابی
من گفتم : اما
تیهونگ نذاشت حرفم تموم کنم که بردم تو اتاقش
من تا حدی که تونستم لبه ی تخت خوابیدم ولی منو کشید تو بغلش
از تصواتتون در بیاید بغیش پارت بعد
۲.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.