از دور یک توپ به نظر میرسد .....
از دور یک توپ به نظر میرسد .....
یا یک قطره ی آبی که در شرف ریختن است ... وقتی که به آن نزدیک میشوی میبینی که فرورفتگی ها و تمام ناهمواری هایش با رنگ های قهوه ای و سبز مزین شده . انگار که این گوی آبی در دستان گرم و مهربان ابر ها نوارزش میشود .....
نزدیک تر میشوی....
نزدیک تر و نزدیکتر.....
همه چیز برایت واضح تر میشود....
آنگاه انسان هایی را میبینی که امنیت جانی و آرمش روحی ندارند....
کسانی که امنیتشان را یک مشت انسان های حیوان صفت به خطر انداخته اند....
انسان هایی که بویی از شرف و ناموس و غیرت نبرده اند...
انسان هایی که با دیدن زجه های های کودکان و مادران و همسران لذت میبرند و الله اکبر میگویند......
اما در کنار این مردمان مظلومی که گیر همچین حیوانات درنده ای افتاده اند ...
کسانی را می بینی که امنیت دارند... آسایش هم دارند اما..
اما آن ها این دو نعمت را نادیده میگیرند و باز ناشکری میکنند ...
چراکه آنان در چنگال های نفرین شدی همچون کینه .حسادت. بغض و..... زندانی شدند
زندانیانی که تنها راه نجاتشان اعتقاد و ایمان آوردن به کسی است که صاحب و انتقال دهنده ی این نعمت هاست.....
یعنی اعتقاد به الله ....
به پروردگار یگانه ای که همتایی ندارد
به پروردگاری که قسم خورده است تا در بدترین شرایط .بهترین و خالصانه ترین عشق را به بندگانش داشته باشد ....
اوست کلید هر مشکلی و هر مکافاتی...
پروردگارا .از تو خواهانم که اگر تابه امروز زندانی این چنگال ها بودم . با عطوفتت من را رها سازی الهی آمین
انی توکلت الی الله
نویسنده مهلا زهدی
یا یک قطره ی آبی که در شرف ریختن است ... وقتی که به آن نزدیک میشوی میبینی که فرورفتگی ها و تمام ناهمواری هایش با رنگ های قهوه ای و سبز مزین شده . انگار که این گوی آبی در دستان گرم و مهربان ابر ها نوارزش میشود .....
نزدیک تر میشوی....
نزدیک تر و نزدیکتر.....
همه چیز برایت واضح تر میشود....
آنگاه انسان هایی را میبینی که امنیت جانی و آرمش روحی ندارند....
کسانی که امنیتشان را یک مشت انسان های حیوان صفت به خطر انداخته اند....
انسان هایی که بویی از شرف و ناموس و غیرت نبرده اند...
انسان هایی که با دیدن زجه های های کودکان و مادران و همسران لذت میبرند و الله اکبر میگویند......
اما در کنار این مردمان مظلومی که گیر همچین حیوانات درنده ای افتاده اند ...
کسانی را می بینی که امنیت دارند... آسایش هم دارند اما..
اما آن ها این دو نعمت را نادیده میگیرند و باز ناشکری میکنند ...
چراکه آنان در چنگال های نفرین شدی همچون کینه .حسادت. بغض و..... زندانی شدند
زندانیانی که تنها راه نجاتشان اعتقاد و ایمان آوردن به کسی است که صاحب و انتقال دهنده ی این نعمت هاست.....
یعنی اعتقاد به الله ....
به پروردگار یگانه ای که همتایی ندارد
به پروردگاری که قسم خورده است تا در بدترین شرایط .بهترین و خالصانه ترین عشق را به بندگانش داشته باشد ....
اوست کلید هر مشکلی و هر مکافاتی...
پروردگارا .از تو خواهانم که اگر تابه امروز زندانی این چنگال ها بودم . با عطوفتت من را رها سازی الهی آمین
انی توکلت الی الله
نویسنده مهلا زهدی
۵۰۰
۲۲ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.