عشق جذاب
پارت هدیه (پارت ۱۰)
کوک : از موهاش گرفت و همونجوری داشت از وسط پذیرایی میرفت همه با تعجب نگاه میکردن که سوجی رو به اتاق شکنجه برد
سوجی :(جیغ) چیکار میکنی
کوک :(اونو به صندلی میبنده)که بی من جاسوسی میکنی اره هرزههه(عربده)
سوجی :کی گفته نههه (گریه و جیغ)
کوک :الان یه جوری حالت رو جا بیارم که هرچی جون داری آرزو بکنی بمیریی
سوجی:(جیغ)
راوی :
کوک به سوجی ۱۰۰۰ شلاق میزنه بعد به بادیگاردا میگه سوجی رو بکنن بعدش .....
کوک :بهتره بمیرییی (پوزخند)
لذت بردم(یه تیر تو مغزش خالی میکنه)
کوک : اینو کادو کنید بفرستید برای مین سو
بادیگاردا:چشمم
ویو النا
وای خدا این چقدر وحشی واقع ازش میترسم من باید زود تر فرار کنم دیدم بادیگارد ا مد غذا گذاشت رفت
از گلوم حتی غذا هم پایین نمیره که دیدم اون جئون عوضی اومد
النا :هعی مرتیکه عوضی با من چیکار داری بزار برم(داد)
جئون :(پوزخند) من با بابات کار دارم و از تو استفاده میکنم برای انتقام ازش
النا :مگه بابای من باهات چیکار کرده (عصبی )
جئون :میخوای بدونی
النا :ارهه(عصبی)
جئون :اون عشقم رو ازم گرفت کسی دیوانه وار دوسش داشتم
النا :منظورت اینکه اون مادر پسرت رو کشته
جئون :ههه(نیشخند) مادر کوک هم برام عزیز بود ولی مادر تو عشق من بودد(داد)
النا:تعجب
جئون :وتو ثمرهی اون ازدواج و عشق حرومی بینشونی(داد)
النا :هعی در مورد پدرم درست صحبت کن منو باش که فک میکردم زنگ تر از این حرفا هستی
جئون :اوهه اره چجورم ولی خیلی شبیه مادرت هستی (نیشخند)
النا :حرومزاده با پدرم کاری نداشته باش (داد)
جئون : میدونیداول چیکار میکنم تورو از پدرت دور میکنم میگم مردیییی شایدم واقع بکشمت ولی صورتت رو دوست دارم بعد اینکه پدرت بفهمه تو مردی سکته و خلاص(پوزخند)
النا:نهههههههه (گریه )
تو نمیتونی یی
جئون :میبینی (از اونجا رفت )
(بچه ها
این قسمت کوک اینجا نیست خوب این حرف زدن بین جئون و النا هست )
النا ویو
......
شرایط ۱۵ لایک
کوک : از موهاش گرفت و همونجوری داشت از وسط پذیرایی میرفت همه با تعجب نگاه میکردن که سوجی رو به اتاق شکنجه برد
سوجی :(جیغ) چیکار میکنی
کوک :(اونو به صندلی میبنده)که بی من جاسوسی میکنی اره هرزههه(عربده)
سوجی :کی گفته نههه (گریه و جیغ)
کوک :الان یه جوری حالت رو جا بیارم که هرچی جون داری آرزو بکنی بمیریی
سوجی:(جیغ)
راوی :
کوک به سوجی ۱۰۰۰ شلاق میزنه بعد به بادیگاردا میگه سوجی رو بکنن بعدش .....
کوک :بهتره بمیرییی (پوزخند)
لذت بردم(یه تیر تو مغزش خالی میکنه)
کوک : اینو کادو کنید بفرستید برای مین سو
بادیگاردا:چشمم
ویو النا
وای خدا این چقدر وحشی واقع ازش میترسم من باید زود تر فرار کنم دیدم بادیگارد ا مد غذا گذاشت رفت
از گلوم حتی غذا هم پایین نمیره که دیدم اون جئون عوضی اومد
النا :هعی مرتیکه عوضی با من چیکار داری بزار برم(داد)
جئون :(پوزخند) من با بابات کار دارم و از تو استفاده میکنم برای انتقام ازش
النا :مگه بابای من باهات چیکار کرده (عصبی )
جئون :میخوای بدونی
النا :ارهه(عصبی)
جئون :اون عشقم رو ازم گرفت کسی دیوانه وار دوسش داشتم
النا :منظورت اینکه اون مادر پسرت رو کشته
جئون :ههه(نیشخند) مادر کوک هم برام عزیز بود ولی مادر تو عشق من بودد(داد)
النا:تعجب
جئون :وتو ثمرهی اون ازدواج و عشق حرومی بینشونی(داد)
النا :هعی در مورد پدرم درست صحبت کن منو باش که فک میکردم زنگ تر از این حرفا هستی
جئون :اوهه اره چجورم ولی خیلی شبیه مادرت هستی (نیشخند)
النا :حرومزاده با پدرم کاری نداشته باش (داد)
جئون : میدونیداول چیکار میکنم تورو از پدرت دور میکنم میگم مردیییی شایدم واقع بکشمت ولی صورتت رو دوست دارم بعد اینکه پدرت بفهمه تو مردی سکته و خلاص(پوزخند)
النا:نهههههههه (گریه )
تو نمیتونی یی
جئون :میبینی (از اونجا رفت )
(بچه ها
این قسمت کوک اینجا نیست خوب این حرف زدن بین جئون و النا هست )
النا ویو
......
شرایط ۱۵ لایک
- ۱۱.۵k
- ۲۲ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط