pt37
pt37
ات: اره واسه اینکه خودتو گم نکنی
جیمین: من؟ من خودمو گم میکردم؟ چطور کوچولویی مثله تو از من مراقبت میکنه؟
ات: کوچولو؟
جیمین: نه ینی...
ات: الان تو بهم گفتی کوچولو؟
جیمین:...(ریدم)
ات: خیله خب اقا من کوچولوعه شما بزرگه شما میتونید از خودتون مراقبت کنید من نمیتونم اوکی پس بزن بغل
جیمین: چی؟
ات: بزن بغل تا پیاده شم
جیمین: نه عمرا دسته من امانتی
ات: من دسته تو امانتم؟ عمرا نخواستم خودم بلدم از خودم مراقبت کنم
ات: لطفا نگه دارین(انگلیسی)
کمربندمو باز کردم
جیمین: ینی چی؟
تا خواستم پاشم ماشین نگه داشتو افتادم رو جیمین
ویو جیمین
نمیدونم چیشده که ماشین نگه داشتو ات افتاد روم چشامو بستم
چند ثانیه سکوت*
حس یه چیزه نرمو رو لبام داشتم میدونستم اون چیه
میدونم ا.تو دوست دارم اما اون چی؟! ینی باید الان بگم؟چم شده؟
اروم چشامو باز کردم
لباش رو لبام بود ضربانه قلبم به سرعت رفت بالا
ات:(جیغ)
گوشامو گرفتم
ات: ای... این چی بود؟!
ویو ات
خیلی خجالت کشیدم
دره ونو باز کردم تا خواستم برم پایین که...
جیمین: دوست دارم
چی؟!
چـ.چی گفت؟! نـ.نکنه اشتباه شنیدم
برگشتم
جیمین: از اینکه روسم داری یا نداری مطمعن نیستم اما خب من دل به نو دادم و تو رو تو قلبم جا کردم و نمیتونم از قلبم بیرونت بیارم
ات: ای.این علاقت از کیه؟
جیمین: لز وقتی که متوجه شدم بدونه تو نمیشه زندگی کرد
ات: میدونی ا.الان ززبونم بند اومده نـ.نمیتونم حـ.حرف بزنم
جیمین: اشکال نداره نفسه عمیق بکش نمیخواد بری جایی با هم میریم کنسرت تا دیر نشده
دستمو گرفتو رو ماشین کناره خودش نشوند
هنوز از اعترافی که بهم کرده بود تو شک بودم ینی خب اون دوسم داره
یعنی میشه بهش اعتماد کرد؟ جیمین برایه منم یه فرده خاص بود که دوسش داشتم
دروغ نگم ولی جیمینو از داداشمم بیشتر دوست داشتم اما این علاقه پنهون نمیشد
تویه این یه هفته منم خیلی دلم براش تنگ شده بود اما نمیدونستم برایه اونم مهمم
تمام افکاره مسخرمو کنار گذاشتم، باید رویه این فکر میکردم که میتونم فردی باشم که لیاقته اون داشته باشم
از اینکه ناراحتش کنم سخت میترسم
نمیدونم اخرش به کجا ختم میشه
پرشه زمانی*
(خونه)
لیسا: فردا احرین روزه کنسرته قراره اخره کنسرت همه چیو بگیم همه تدارکاتو اماده کردیم
جنی: ولی من میترسم
ات: از چی؟
جنی: از اینکه خیلیا رو نا امید کنم
جیمین: نگران نباش زن داداش فنا جوری هستن که همه جوره هوامونو دارن مطمعنام قول میدم
....
به اجباره دخترا وگرنه پارت هنوز کامل نیست:) ♡
ات: اره واسه اینکه خودتو گم نکنی
جیمین: من؟ من خودمو گم میکردم؟ چطور کوچولویی مثله تو از من مراقبت میکنه؟
ات: کوچولو؟
جیمین: نه ینی...
ات: الان تو بهم گفتی کوچولو؟
جیمین:...(ریدم)
ات: خیله خب اقا من کوچولوعه شما بزرگه شما میتونید از خودتون مراقبت کنید من نمیتونم اوکی پس بزن بغل
جیمین: چی؟
ات: بزن بغل تا پیاده شم
جیمین: نه عمرا دسته من امانتی
ات: من دسته تو امانتم؟ عمرا نخواستم خودم بلدم از خودم مراقبت کنم
ات: لطفا نگه دارین(انگلیسی)
کمربندمو باز کردم
جیمین: ینی چی؟
تا خواستم پاشم ماشین نگه داشتو افتادم رو جیمین
ویو جیمین
نمیدونم چیشده که ماشین نگه داشتو ات افتاد روم چشامو بستم
چند ثانیه سکوت*
حس یه چیزه نرمو رو لبام داشتم میدونستم اون چیه
میدونم ا.تو دوست دارم اما اون چی؟! ینی باید الان بگم؟چم شده؟
اروم چشامو باز کردم
لباش رو لبام بود ضربانه قلبم به سرعت رفت بالا
ات:(جیغ)
گوشامو گرفتم
ات: ای... این چی بود؟!
ویو ات
خیلی خجالت کشیدم
دره ونو باز کردم تا خواستم برم پایین که...
جیمین: دوست دارم
چی؟!
چـ.چی گفت؟! نـ.نکنه اشتباه شنیدم
برگشتم
جیمین: از اینکه روسم داری یا نداری مطمعن نیستم اما خب من دل به نو دادم و تو رو تو قلبم جا کردم و نمیتونم از قلبم بیرونت بیارم
ات: ای.این علاقت از کیه؟
جیمین: لز وقتی که متوجه شدم بدونه تو نمیشه زندگی کرد
ات: میدونی ا.الان ززبونم بند اومده نـ.نمیتونم حـ.حرف بزنم
جیمین: اشکال نداره نفسه عمیق بکش نمیخواد بری جایی با هم میریم کنسرت تا دیر نشده
دستمو گرفتو رو ماشین کناره خودش نشوند
هنوز از اعترافی که بهم کرده بود تو شک بودم ینی خب اون دوسم داره
یعنی میشه بهش اعتماد کرد؟ جیمین برایه منم یه فرده خاص بود که دوسش داشتم
دروغ نگم ولی جیمینو از داداشمم بیشتر دوست داشتم اما این علاقه پنهون نمیشد
تویه این یه هفته منم خیلی دلم براش تنگ شده بود اما نمیدونستم برایه اونم مهمم
تمام افکاره مسخرمو کنار گذاشتم، باید رویه این فکر میکردم که میتونم فردی باشم که لیاقته اون داشته باشم
از اینکه ناراحتش کنم سخت میترسم
نمیدونم اخرش به کجا ختم میشه
پرشه زمانی*
(خونه)
لیسا: فردا احرین روزه کنسرته قراره اخره کنسرت همه چیو بگیم همه تدارکاتو اماده کردیم
جنی: ولی من میترسم
ات: از چی؟
جنی: از اینکه خیلیا رو نا امید کنم
جیمین: نگران نباش زن داداش فنا جوری هستن که همه جوره هوامونو دارن مطمعنام قول میدم
....
به اجباره دخترا وگرنه پارت هنوز کامل نیست:) ♡
۹۴.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.