ایدل مورد علاقم pt38
pt38
جنی: میترسم فراموش بشم
لیسا: هیچی نمیشه تازه تو مارو داری
ات: اره بابا تو مارو داری
مینگ یو: از پسش بر میایم
جنی: اوهوم(سر تکون دادن)
از جام بلند شدم و به سمت اشپز خونه رفتم که اب بخورم
دره یخچالو باز کردم ابو برداشتم تو لیوان ریختم دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه یهو یاده اون روزی افتادم که بدون شلوار از اتاق اومدم برون اب افتاد تو گلومو به سرفه افتاد
ات:(سرفه)(سرفه)
جیمین بدو بدو از رو کاناپه بلند شدو اومد طرفم
جیمین: حالت خوبه
ات:(سرفه)(سرفه) خـ.خوبم خوبم
جیمین: یکم اروم تر اب بخور عجله نداشته باش
ات:(صاف کردنه گلو) ممنون خوبم
لیوانه ابو ازم گرفت
جیمین: مراقبه خودت باش همش دو روزه دیگه میخواییم بریم کره نمیخام مه کار دسته خودت بدی
واقعا رفتارش عوض شذه
ینی واقعا دوسم داره یا نه اینا همش خود نماییه؟!
نمیدونم چثه از احساساته خودمم میدونم که دوسش دارم اما قبولش نمیکنم مسخرس ات داری عقلتو از دست میدی دیوونه
جیمین: خب میگن که جوابی...هیچی
ات: اوهوم
ویو جیمین
نمیدونم داره چه فکرایی با خودش میکنه اما امید وارم خوب پیش بره
((شب موقع خواب ویو جیمین
جیمین: داداش واقعا جایه دیگه ای نبود حتما باید رو کاناپه بخوابیم
مینگ یو: مجبوریم
جیمین: هعی...
مینگ یو: میگم تو نمیخوای فردا کاری کنی فردا یه شانسه ها
جیمین: داداش امروز همچین یهو گفتم
مینگ یو: جدا بهش گفتی یهویی واکنشش چی بود؟!
جیمین: نمیدونم جوابه خاصی نداد
مینگ یو: پ فردا کاری نکنی برا همیشه فراموشش کن پاش برسه کره اولین کاری که میکنه دوره تو رو خط میکشه یا نکیدونم ات عجیب غریبه غیره قابله پیش بینیه
جیمین: داداش میگم اصن فایده نداره براش مهم نیست
(مینگ یو با لگد زد به پایه جیمین)
جیمین:اخ
مینگ یو: وقتی میگم امتحان کن ینی بکن
جیمین:میترسم از اینکه از دستش بدم
مینگ یو:تا الان که هیچی نشده از الان به بعدم چیزی نمیشه بعدشم من اتو میشناسم مطمعنام چیزی نمیشه
جیمین:خب بهش فکر میکنم امیدوارم خوب پیش بره
مینگ یو:همین طوره
جیمین:ساعت چنده؟
مینگ یو:یه لحظه...
مینگ یو: ساعت 1 بخواب فردا یاید براش امادخ شی
جیمین: پس شب بخیر
اروم چشامو بستم به خواب رفتم
ولی اینا همش تو ذهنم میچرخید اگه ات منو قبول نکنه چی میشه؟ برایه همیشه از دستش میدم؟ ولی اون چرا تا الان واکنشی نشون نداده
ویو ات
خوابم نمیبره ذهنم درگیره اینه که جیمین منو برایه خودم میخواد؟ جیمین واقعا منو دوست داره؟ هر سوالی میپیچید تو مغزمو درگیرم میکرد از این میترسیدم که قضاوتش کنمو از دستش بدم
واقعا یه چیزایی برام عجیبه اولین برخوردمون چی بود الان چیشد
بگیر بخواب ات فکر نکن اون الان خوابه و تو داری بهش فکر میکنی بگیر بخواب
«««««
...
جنی: میترسم فراموش بشم
لیسا: هیچی نمیشه تازه تو مارو داری
ات: اره بابا تو مارو داری
مینگ یو: از پسش بر میایم
جنی: اوهوم(سر تکون دادن)
از جام بلند شدم و به سمت اشپز خونه رفتم که اب بخورم
دره یخچالو باز کردم ابو برداشتم تو لیوان ریختم دیدم جیمین داره بهم نگاه میکنه یهو یاده اون روزی افتادم که بدون شلوار از اتاق اومدم برون اب افتاد تو گلومو به سرفه افتاد
ات:(سرفه)(سرفه)
جیمین بدو بدو از رو کاناپه بلند شدو اومد طرفم
جیمین: حالت خوبه
ات:(سرفه)(سرفه) خـ.خوبم خوبم
جیمین: یکم اروم تر اب بخور عجله نداشته باش
ات:(صاف کردنه گلو) ممنون خوبم
لیوانه ابو ازم گرفت
جیمین: مراقبه خودت باش همش دو روزه دیگه میخواییم بریم کره نمیخام مه کار دسته خودت بدی
واقعا رفتارش عوض شذه
ینی واقعا دوسم داره یا نه اینا همش خود نماییه؟!
نمیدونم چثه از احساساته خودمم میدونم که دوسش دارم اما قبولش نمیکنم مسخرس ات داری عقلتو از دست میدی دیوونه
جیمین: خب میگن که جوابی...هیچی
ات: اوهوم
ویو جیمین
نمیدونم داره چه فکرایی با خودش میکنه اما امید وارم خوب پیش بره
((شب موقع خواب ویو جیمین
جیمین: داداش واقعا جایه دیگه ای نبود حتما باید رو کاناپه بخوابیم
مینگ یو: مجبوریم
جیمین: هعی...
مینگ یو: میگم تو نمیخوای فردا کاری کنی فردا یه شانسه ها
جیمین: داداش امروز همچین یهو گفتم
مینگ یو: جدا بهش گفتی یهویی واکنشش چی بود؟!
جیمین: نمیدونم جوابه خاصی نداد
مینگ یو: پ فردا کاری نکنی برا همیشه فراموشش کن پاش برسه کره اولین کاری که میکنه دوره تو رو خط میکشه یا نکیدونم ات عجیب غریبه غیره قابله پیش بینیه
جیمین: داداش میگم اصن فایده نداره براش مهم نیست
(مینگ یو با لگد زد به پایه جیمین)
جیمین:اخ
مینگ یو: وقتی میگم امتحان کن ینی بکن
جیمین:میترسم از اینکه از دستش بدم
مینگ یو:تا الان که هیچی نشده از الان به بعدم چیزی نمیشه بعدشم من اتو میشناسم مطمعنام چیزی نمیشه
جیمین:خب بهش فکر میکنم امیدوارم خوب پیش بره
مینگ یو:همین طوره
جیمین:ساعت چنده؟
مینگ یو:یه لحظه...
مینگ یو: ساعت 1 بخواب فردا یاید براش امادخ شی
جیمین: پس شب بخیر
اروم چشامو بستم به خواب رفتم
ولی اینا همش تو ذهنم میچرخید اگه ات منو قبول نکنه چی میشه؟ برایه همیشه از دستش میدم؟ ولی اون چرا تا الان واکنشی نشون نداده
ویو ات
خوابم نمیبره ذهنم درگیره اینه که جیمین منو برایه خودم میخواد؟ جیمین واقعا منو دوست داره؟ هر سوالی میپیچید تو مغزمو درگیرم میکرد از این میترسیدم که قضاوتش کنمو از دستش بدم
واقعا یه چیزایی برام عجیبه اولین برخوردمون چی بود الان چیشد
بگیر بخواب ات فکر نکن اون الان خوابه و تو داری بهش فکر میکنی بگیر بخواب
«««««
...
۱۳۴.۰k
۰۷ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.