در پس پرده بسی راز نهان می بینم

در پس پرده بسی راز نهان می بینم
یک جهان عشق در این کنج جهان می بینم
قصه ای را که نگنجد به بیان می شنوم
حالتی را که نیاید به گمان می بینم
هستی از بس که درآمیخته با رنگ و فسون
دامن آلود گنه ، پیر و جوان می بینم
دیده گر باز کنم ، در دل صحرای وجود
توده ای خاک و جهان خفته در آن می بینم
هیچ در هیچ و شتاب است به دنبال شتاب
آنچه در آینه ی گشت زمان می بینم
هر که در عالم خود گمشده یاری دارد
عجبی نیست که عالم نگران می بینم
آنچه باقیست ، همان قصه ی عشق است و جنون
غیر از این هر چه بود ، آب روان می بینیم
بر لبم مهر سکوت است چه پرسی از عشق؟
فتنه ی عالمی از تیغ زبان می بینم
اولین شرط ، در این مرحله تسلیم و رضاست
حق همانست و همین به که همان می بینم


#رحیم_معینی_کرمانشاهی
دیدگاه ها (۹)

کفش‌هایم کجاست‌؟ می‌خواهم بی‌خبر راهی سفر بشوم‌ مدتی بی‌بهار...

دوست دارم به من بگویی "تو"!، بی تکلف، مدام و در همه حالمی رس...

نیست گاهی، هیچ راهی، جز به شاهی رو زدنبا غمی سنگین رسیدن پیش...

شاید اگر به عقب بر می گشتم طور دیگری زندگی می کردم. طور دیگر...

در پس پرده بسی راز نهان می بینمیک جهان عشق در این کنج جهان م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط