" انتقام شجاعانه "
" انتقام شجاعانه "
اپیزود ۱۷
باجی هم نگام کرد " این نقاشیه چه خوشگله منم ؟ " منم گفتم " ببخشید که اینقدر زشت کشیدمت " باجی اومد جلو و بغلم کرد " حتی خودمم اینقدر خوشگل نیستم که تو اینقدر خوشگل منو کشیدی " رفتیم پایین کیفمون رو برداشتیم و از مدرسه زدیم بیرون و رفتیم سمت ایستگاه باجی دستمو گرفت سوار اتوبوس شدیم و رفتیم خونه امروز برای خرید یه تیشرت پوشیدم با یه شلوار بگ موهام رو هم جمع کردم خانم سانو هم امروز خونه نبود برای همین یه یادداشت به در یخچال چسبوندم " سلام خانم سانو من امروز شاید تا دیروقت بیرون باشم شام بخورین و منتظر من نمونین از طرف یوکی " و رفتم بیرون هندزفری رو کردم تو گوشم و آهنگ لاولی از بیلی رو پلی کردم باجی اونجا نشسته بود رفتم جلوش" سلام باجی " اونم بلند شد " سلام یوکی " سوار اتوبوس شدیم و رفتیم مرکز خرید اونجا چیزای ست خریدیم و باجی هم یه لباس برای من انتخاب کرد اونموقع یکم برای خرید کردن با مامانم دلم تنگ شد .... وقتی خریدمون تموم شد با باجی تاکسی گرفتیم و خریدا رو بردیم خونه ولی خودمون نرفتیم خونه چون باجی گفت باید یه چیزی رو بهم نشون بده منو باجی تا یه پارک بزرگ رفتیم بعد رسیدیم به یه جایی که همون پسرای با شنل مشکی بودن توکیو مانجی گنگ !
مایکی " سلام زن داداش " وادا هل زن داداش ؟ یاخدا
یوکی " سلام مایکی سان "
دراکن " چه دوست دخترت خجالتیه انگار "
یوکی " نه من فقط یکم کم حرفم "
باجی " یوکی این چیفویو عه معاون منه "
یوکی " سلام چیفویو سان "
چیفویو " سلام میگم تو ژاپنی ؟ "
یوکی " بله ژاپنی _ ویتنامی ام
اپیزود ۱۷
باجی هم نگام کرد " این نقاشیه چه خوشگله منم ؟ " منم گفتم " ببخشید که اینقدر زشت کشیدمت " باجی اومد جلو و بغلم کرد " حتی خودمم اینقدر خوشگل نیستم که تو اینقدر خوشگل منو کشیدی " رفتیم پایین کیفمون رو برداشتیم و از مدرسه زدیم بیرون و رفتیم سمت ایستگاه باجی دستمو گرفت سوار اتوبوس شدیم و رفتیم خونه امروز برای خرید یه تیشرت پوشیدم با یه شلوار بگ موهام رو هم جمع کردم خانم سانو هم امروز خونه نبود برای همین یه یادداشت به در یخچال چسبوندم " سلام خانم سانو من امروز شاید تا دیروقت بیرون باشم شام بخورین و منتظر من نمونین از طرف یوکی " و رفتم بیرون هندزفری رو کردم تو گوشم و آهنگ لاولی از بیلی رو پلی کردم باجی اونجا نشسته بود رفتم جلوش" سلام باجی " اونم بلند شد " سلام یوکی " سوار اتوبوس شدیم و رفتیم مرکز خرید اونجا چیزای ست خریدیم و باجی هم یه لباس برای من انتخاب کرد اونموقع یکم برای خرید کردن با مامانم دلم تنگ شد .... وقتی خریدمون تموم شد با باجی تاکسی گرفتیم و خریدا رو بردیم خونه ولی خودمون نرفتیم خونه چون باجی گفت باید یه چیزی رو بهم نشون بده منو باجی تا یه پارک بزرگ رفتیم بعد رسیدیم به یه جایی که همون پسرای با شنل مشکی بودن توکیو مانجی گنگ !
مایکی " سلام زن داداش " وادا هل زن داداش ؟ یاخدا
یوکی " سلام مایکی سان "
دراکن " چه دوست دخترت خجالتیه انگار "
یوکی " نه من فقط یکم کم حرفم "
باجی " یوکی این چیفویو عه معاون منه "
یوکی " سلام چیفویو سان "
چیفویو " سلام میگم تو ژاپنی ؟ "
یوکی " بله ژاپنی _ ویتنامی ام
۵.۸k
۰۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.