با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی
ای ترس، تو را شکر که با اینهمه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی
من عارف دلتنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی
ساقی، همه بخشوده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی
ای ترس، تو را شکر که با اینهمه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی
من عارف دلتنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی
یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی
ساقی، همه بخشوده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی
۵.۸k
۱۴ آبان ۱۴۰۲