با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی

با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابی
مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابی

ای ترس، تو را شکر که با اینهمه تردید
یک بار نیاویختم از سقف طنابی

من عارف دلتنگم، یا زاهد دل سنگ؟
هر روز نقابی زده ام روی نقابی

یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدند
در نامه ی اعمال من مست صوابی

ساقی، همه بخشوده یک گوشه چشمیم!
آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی
دیدگاه ها (۰)

مست چشمانت نبودن کار آسانی که نیستجنبه میخواهد،ولی این درد د...

شب سردیست دلم دیدهٔ تر می خواهددل ِ آشفته من از تو خبر می خو...

زیر باران به هوای تو دویدن سخت استبه سر کوچه بدون تو رسیدن س...

ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺑﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪﺟﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﻭ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط