چند سال قبل کسی تعریف می کرد

- چند سال قبل کسی تعریف می کرد:
‌‌± وقتی پدرم نفس های آخرش رو می کشید کنارش بودم .
صدام کرده بودن که بیام و کنارش باشم . دستش گرم بود ؛
هنوز گرم بود .
دستش رو گرفتم .
خیلی محکم .
چشمامو بستم و سعی کردم همه‌یِ گرمی دستش رو جایی از حافظم نگه دارم .
حفظ کنم گرمای دستش رو برای روزایی که نیست . .
برای همه ی باقی عمرم!
بعدها جمله‌یِ :
‹ حفظ کنم برای باقی عمرم! ›
رو جایی عمیقا درکش کردم .
روزی که بعد چند سال باید با یک نفر خداحافظی می کردم .
تصمیم اون بود .
بارها خداحافظی کرده بودیم از هم ؛
ولی این آخری فرق داشت . .
و من تا آخرین لحظه باور نمیکردم .
وقتی فهمیدم تصمیمش جدیه .
به ناچار و برای آخرین خواهش :
ازش خواستم که بغلش کنم .
مگه چقدر میشه بغل کردن کسی رو طولش داد؟!
تاحالا آدمها تو آغوش کسی پشیمون هم شدن؟!
‹ حفظ کنم برای باقی عمرم! ›
رو اون لحظه چشیدم .
صورتش اون طرف صورت من بود .
اما میتونستم بفهمم که غمگین نیست .
یا اگر هست فراریه از غم .
سعی کردم حفظ کنم همه‌یِ گرمای آغوشش‌ رو . .
برای همه ی باقی عمرم
و بعد از جلوی چشمام دور شد و رفت .
دلم میخواد برم و کسی که چند سال قبل اون حرفو‌ بهم‌ زد پیداش کنم .
ازش بپرسم تو خواستی حفظ کنی
اما چقدر گرمای دست پدرت تو حافظت موند؟! ازش بپرسم این حفظ کردن ها
فراموشی هم دارن؟!
متوجه شدم دست دیگه‌ای رو گرفته .
نمیدونم درست باشه من این چیزها رو
از اون حفظ باشم . . )!🔓'🥂

#امیرعلی_ق
دیدگاه ها (۰)

- کورد بود از اون اصیلاش . .یه وقتایی ك میخواست بگه :فلانی خ...

- من تو رو خیلی ساده از دست دادم . .وقتایی که باید تمام توجه...

- سرشو گذاشته بود رو گل‌هایِ دامنم ؛و همین‌طور ك به روبه‌رو ...

- در مست ترین حالتِ ممکن نوشته بود :دلم میخواد زندگیمو مثل ی...

رمان چرا به من نمی پیوندی؟........یک روز بهاری بود من و دوست...

My sweet trouble 44✨با شنیدن تمام حقیقت از شوگا، دیگه نفسم ب...

بچه ها عذر میخوام ازتون که با رفتنم بهتون اسیب زدم میدونم کا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط