- سرشو گذاشته بود رو گل هایِ دامنم ؛
- سرشو گذاشته بود رو گلهایِ دامنم ؛
و همینطور ك به روبهرو خیره شده بودم . .
آروم نگاهشو سِپرد بهم و پرسید یه چیزی بگم؟!
- حس میکنم عوض شدی ؛
انگاری یخ بستی!
لبخند زدمو گفتم دیوونه . .
خُل شدی؟!
امّا پشتِ این جملهیِ کوتاه ؛
هزار تا حرف خفه شده بود .
هزار تا بغض قورت داده شده بود!
آخه نمیدونستم چطور میشه از چشم افتادن رو توضیح داد!
اینکه یهو با یه روی دیگهی آدما آشنا میشی
که اصلا هم شبیه به چیزی که راجبشون فکر میکردی نیست ؛
جا میخوری و کم کم جا میزنی!
وقتی آدما از چشمت بیوفتن بخوای نخوای یخ میبندی .
انقدِ بیتفاوت میشی که خودشون بار و
بندیل ببندنو برن!
انقدِ بیتفاوت که هیچ چیز نتونه باعث شه اون آدمِ قبلی باشی . . )!🔓'🌿
#المیرا_دهنوی
#طبیعت #باغ #گل #میز #آرامش #شمع #فانوس
و همینطور ك به روبهرو خیره شده بودم . .
آروم نگاهشو سِپرد بهم و پرسید یه چیزی بگم؟!
- حس میکنم عوض شدی ؛
انگاری یخ بستی!
لبخند زدمو گفتم دیوونه . .
خُل شدی؟!
امّا پشتِ این جملهیِ کوتاه ؛
هزار تا حرف خفه شده بود .
هزار تا بغض قورت داده شده بود!
آخه نمیدونستم چطور میشه از چشم افتادن رو توضیح داد!
اینکه یهو با یه روی دیگهی آدما آشنا میشی
که اصلا هم شبیه به چیزی که راجبشون فکر میکردی نیست ؛
جا میخوری و کم کم جا میزنی!
وقتی آدما از چشمت بیوفتن بخوای نخوای یخ میبندی .
انقدِ بیتفاوت میشی که خودشون بار و
بندیل ببندنو برن!
انقدِ بیتفاوت که هیچ چیز نتونه باعث شه اون آدمِ قبلی باشی . . )!🔓'🌿
#المیرا_دهنوی
#طبیعت #باغ #گل #میز #آرامش #شمع #فانوس
۱۳۴.۲k
۱۱ دی ۱۴۰۱