پارت هفتم 👾💞

پارت هفتم 👾💞


وقتی دکتر هان اومد سریع به سمتش رفتم و با عجله اون رو پیش ا،ت برم و رفتم بیرون
با خودم میگفتم این چه کاری بود که انجام دادم اصلا من چرا نگران این دختره هستم
تو این فکرها بودم که دکتر هان اومد و گفت

دکتر هان : جناب ایشون ضربه های خیلی بدی خوردن اما خوب میشن ولی ......
تهیونگ: ولی چی دکتر (با نگرانی)
دکتر هان : ایشو قبل اینکه این اتفاق براشون بیوفتد انگار قبلا زخم ها و کبودی هایی به پشتشون داشتن که به بخیه نیاز داشت ولی بخیه نکردن
تهیونگ ویو
بعد از تموم شدن حرف دکتر یکم فکر کردم که چه کسی اینکار رو باهاش کرده که یاد رفتار پدر ا،ت افتادم با خودم میگفتم شاید اون کرده اما مطمعا نبودم پس تصمیم گرفتم که که وقتی ا،ت به هوش اومد ازش بپرسم
وبعد به اتاق ا،ت رفتم و با صورت کیوت و ناز ا،ت رو به رو شدم خیلی خوشگل بود چی دارم میگم اصلا این حس عجیب چیه من چم شده انگار عاشقش شدم چی نه من نمیتونم عاشق بشم(حرف زدن ا،ت با ادمین ا،ت : هه ادمین شکست عشقی خوردی ادمین : ا،ت با من صحبت نکن ا،ت : حالا اگر کنم چی میشه ادمین :کاری میکنم که بمیری و عاشقش نشو و خودم می‌کشمت ا،ت: باشه غلط کردم ) این فکر ها بودم که ........


کرم فعال شد 😂🤣
پایان پارت نمیدونم چند 👾💞😂

بابای🖐🏻💗

بچه ها حمایت کنید
شرط ۵ فالو