یونا
#یونا
#همکلاسی بی وفا
ژانر : فانتزی ، عاشقانه ، اص/ مات
کاپل ها : ات و هیونجین
خلاصه : بخونی متوجه میشی
پارت 1
ویو نویسنده : همه چیز از ۳ سال پیش شروع شد؛ وقتی اون صورته زیبا اش را تو مدرسه دید یک دل نه صد دل عاشق شد . اما بخاطر کار پدرش مجبور شدن از سئول برن به بوسان الان از اون موقع ۳ سال گذشته.
ویو هیون : امسال بخاطر کار خودم به تنهایی به سئول اومدم یک چند روزی از اومدنم گذشته امروز هم می خوام برای خرید لباس به یکی از پاساژ ها برم .
پرش زمانی
رسیدم به پاساژ اما چیزی که دیدم رو باور نمیکنم ات بود چقدر از قبل خوشگل تر شده بود لباسش باز بود و پوست سفیدش داشت منو تحر/ یک می کرد اما نه ناگهان منو دید : ( ات : هیون : _ )
سلام هیون
_ سلام ات
نمیگی دلم تو این مدت برات چقدر تنگ شده
_ بخشید ، منم دلم تو این مدت برات یه زره شده
( همدیگرو بغل کردن)
خودت به تنهایی اومدی سئول ؟!
_ آره برای کار اومدم
خب حالا که پیدات کردم عمرا بزارم بری باید بیای خونمون من اون قدر ها هم بی وفا نیستم که دوست قدیمی م رو دعوت نکنم خونمون یه چند روز استراحت کنی و بعد میرم دنبال کار برات
_ آخه.....
آخه بی آخه باید بیای
( باهم راه افتادن و رفتن و رسیدن به خونه )
( مامان ات : @ بابا ات : $ )
سلام
_ سلام
مامان و بابا این هیونه دوست قدیمی دبیرستانم
@ سلام خوش اومدی از ات تعریفت رو شنیدم
$ سلام خوش اومدی
( و اتاقش رو بهش نشون دادن )
پرش زمانی به چند روز دیگه
ویو ات : امروز تصمیم گرفته بودم به حموم برم و رفتم همه چی عادی بود تا اتفاقی صدای هیون که با تلفن حرف میزد رو شنیدم :.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شرایط پارت بعدی : ۵ فالور جدید
#همکلاسی بی وفا
ژانر : فانتزی ، عاشقانه ، اص/ مات
کاپل ها : ات و هیونجین
خلاصه : بخونی متوجه میشی
پارت 1
ویو نویسنده : همه چیز از ۳ سال پیش شروع شد؛ وقتی اون صورته زیبا اش را تو مدرسه دید یک دل نه صد دل عاشق شد . اما بخاطر کار پدرش مجبور شدن از سئول برن به بوسان الان از اون موقع ۳ سال گذشته.
ویو هیون : امسال بخاطر کار خودم به تنهایی به سئول اومدم یک چند روزی از اومدنم گذشته امروز هم می خوام برای خرید لباس به یکی از پاساژ ها برم .
پرش زمانی
رسیدم به پاساژ اما چیزی که دیدم رو باور نمیکنم ات بود چقدر از قبل خوشگل تر شده بود لباسش باز بود و پوست سفیدش داشت منو تحر/ یک می کرد اما نه ناگهان منو دید : ( ات : هیون : _ )
سلام هیون
_ سلام ات
نمیگی دلم تو این مدت برات چقدر تنگ شده
_ بخشید ، منم دلم تو این مدت برات یه زره شده
( همدیگرو بغل کردن)
خودت به تنهایی اومدی سئول ؟!
_ آره برای کار اومدم
خب حالا که پیدات کردم عمرا بزارم بری باید بیای خونمون من اون قدر ها هم بی وفا نیستم که دوست قدیمی م رو دعوت نکنم خونمون یه چند روز استراحت کنی و بعد میرم دنبال کار برات
_ آخه.....
آخه بی آخه باید بیای
( باهم راه افتادن و رفتن و رسیدن به خونه )
( مامان ات : @ بابا ات : $ )
سلام
_ سلام
مامان و بابا این هیونه دوست قدیمی دبیرستانم
@ سلام خوش اومدی از ات تعریفت رو شنیدم
$ سلام خوش اومدی
( و اتاقش رو بهش نشون دادن )
پرش زمانی به چند روز دیگه
ویو ات : امروز تصمیم گرفته بودم به حموم برم و رفتم همه چی عادی بود تا اتفاقی صدای هیون که با تلفن حرف میزد رو شنیدم :.....
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
شرایط پارت بعدی : ۵ فالور جدید
- ۴.۲k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط