یونا

#یونا

#همکلاسی بی وفا

پارت 3

که ناگهان هیون اومد دستم رو گرفت و برد سمت راه روی بین اتاق ها
ویو ات : قیافش نشون میداد که ناراحته پس پرسیدم :
چیزی شده هیون ؟!
_ راستش حالم یکم بده
چی ؟!
_ اره یکم حالم بده
همین که خواستم حرف دیگه ای بزنم دوست مامانم صدا مون کرد
﷼ بیاید نهار بخوریم
رفتیم برای ناهار
ویو ات : خیلی تعجب کردم ولی تا جایی که می تونست سعی کرد پیش بقیه حال بدش رو تو خودش بریزه و پشت خنده هاش مخفی کنه
بعد از کمی صحبت بعد ناهار با اشاره به مامانم گفتم که بریم
خلاصه دیگه اومدیم توی ماشین سرش رو آروم طوری که شونم اذیت نشه گذاشت روی شونم حالش خیلی بعد بود ازش پرسیدم:
حالت بهتره
_ تا وقتی تو پیشم باشی خوبم (و یه لبخند ملیح زد )
چون حال هیون هم خوب نبود و دیر وقت بود رفتیم خونه مامان من . تصمیم گرفتم شب پیش بخوام چون یه وقت شب حالش بعد نشه و بهش اعتماد هم داشتم بیش دراز کشیدم و محکم بغلم کرد و گفت:
_ دوستت دارم ات
منم می دونی تو تنها کسی هستی که میتونم بهش اعتماد کنم و پیش بخوابم و یه بوسه کوتاه روی لب ات گذاشت
پرش زمانی به فردا صبح
ویو نویسنده: پاشدن و سریع آماده شدن برن دکتر
پرش زمانی ( رسیدن به دکتر )
آقای دکتر چیزی شده
_ نه خانم فقط ایشون باید رعایت کنن تا بیماری شون اوت نکنه ( و چندتا قرص داد)
هیون حالت بهتره
_ گفتم تا تو هستی من خوبم
پرستار ها اومدن و به ات گفتن حدودا تا یک ساعت دیگه هیون مرخص میشه
دو ساعت دیگه هیون مرخص شد و باهم رفتن به خونه ای که مادر و پدرشون چیده بودن یه خونه بزرگی بود وارد شدن خیلی مرتب و تمیز بود. بعد یه مدت حال هیون بهتر شد قبل از اینکه رمان تموم بشه بیا پایین
بیا
بیا
بیا
پایین تر
بیا
بیا
بچه دار میشن و در کنار هم بچشون رو بزرگ میکنن ( اگه دنبال اسمات بودی شرمنده من بچه خوبیم :)
دیدگاه ها (۱)

#یونا#برادر دیوونه من درخواستیتکپارتی خلاصه: کوک برادرته و ب...

⌗تکپارتی⌗ #نایونPOV: ☭⃢⏱ ..«𝟙𝟠₊»وقتی تا صبح کیدراما ...

#یونا#همکلاسی بی وفاپارت 2_ الو سلام چطوری ؟ چخبرا ؟ * سلام ...

#یونا #همکلاسی بی وفا ژانر : فانتزی ، عاشقانه ، اص/ ماتکاپل ...

#شش_پارتی#هیونجین #درخواستی p⁵وقتی میفهمه بارداری... نگاش کر...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۵#

#شش_پارتی#هیونجین#درخواستیp²وقتی میفهمه بارداری... ات بالا ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط