سایهعشق ببینید چه بچه خوبیم

سایه‌عشق! (ببینید چه بچه خوبیم🙂)
Part Three(3)
.
.
هوسوک: (عصبی‌نر میشه و ا.ت رو می‌گیره زیر کتک) لعنتی! بی‌احساس! عوضی! هرزه!(و غیره...)
(طوری که ادمین عاشق دعواس😂)
ویو هوسوک
کنترلم دست خودم نبود(درست می‌فرماین دست من بود) و تا وقتی نامجون گرفتم داشتم اکسم یا بهتره بگم عشقمو به قصد کشت می‌زدم...
نامجون: هیونگ کشتیش! بسه!
هوسوک: عوضیییی(فریاد فرا بنفش)
_ (بی‌جون بلند می‌شه) هرجور راحتید آقای جانگ(خونسرد)
به سمت اتاق برگشت که بره اما من خونم به جوش اومد... خودمو از دست نامجون خلاص کردم و به سمتش دویدم و موهاشو کشیدم(دوستان یاد بگیرین برای دعواهای خواهر برادری)
هوسوک: گفتی هر جور راحتم؟! پس بمیر من اینطوری راحتم!
_ پس منو بکش! اینجوری لذتش بیشتره!
هوسوک: میدونی که فقط خون می‌بینم!
_ بله می‌دونم!
هوسوک: پس این انتخاب خودت بود!(از جیبش یه چاقو در میاره(نه اصن من چاقو تو جیبش نزاشتم🙄)تا میاد بزنه پلیسا دستاشو می‌گیرن)
پلیس: شما حق دارین سکوت کنید. چون ممکنه بر علیهتون تو دادگاه استفاده شه. شما می‌تونید وکیل اختیار کنید در غیر این صورت دادگاه براتون وکیل میگیره.
هوسوک: به چه جرمی؟!
پلیس: ضرب و شتم...
_ ببخشید قربان...
پلیس: بفرمایید.
_ رضایت من کافیه؟ (خونسرد)
پلیس: بله... اگه شما شکایت ندارید فقط باید بیاد تعهد بده...
_ پس من شکایتی ندارم...
پلیس: شانس آوردی وگرنه باید 3 ماه تا 1 سال آب خنک می‌خوردی... (دوستان طبق قانون ایران اینطوریه قانون کره رو نمیدونم)
هوسوک: من به رضایت اون لاشی نیاز ندارم!(فریاد)
ویو ا.ت
به سمت اتاق برگشتم... کبودی‌ها کم کم خودشونو نشون می‌دادن... ولی خدارو شکر بعد اون سیلی تو صورتم نزد...
یونا: ا.ت خوبی؟
_ تو چی فک می‌کنی؟ اصلا عالیم‌:)
یونا: دیدی! هیچوقت به حس شیشمم شک نکن!
_ باشه بابا...
همه جا شلوغ شده بود یه مرد تو میکروفن اعلام کرد همه برن خونه تا زمانی که بشه خسارات وارده را جبران کرد... البته خسارت مادی نداشتن. فقط خسارت‌ها به اعتبار بیگ هیت بود... هوسوک قرار بود بد جور توبیخ شه...
.
.
خب مامانم دیگه داره بهم گیر میده میگه چیکار داری میکنی تیک تیک تیک؟...
دیدگاه ها (۰)

سایه‌عشق!Part Four(4)..با یونا رفتم خونه... به محض رسیدن رو ...

ببینم تو پیج انجینم داریم؟#انهایپن

سایه‌عشق!Part Two(2)..سعی کردم ارتباط چشمیمو حفظ کنم و با چش...

سایه‌عشق!Part One(1)..سلام من سون ا.تم و...منشی: خانم سوم! ن...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁴{ ساعت ⑨صبح } داشتیم صبحونه میخوردیم... ه...

#تک_پارتیماه روشن من ساعت 8شب بود. از خونه بیرون رفتم تا کمی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط