پارت دو ازدواج اجباری
پارت دو ازدواج اجباری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
_کمرم خشک شدددد کی میرسیم پسسس
م ک_انقد غر نزن نیم ساعت دیگه میرسیم
_خوب دارم داغون میشم عاااخ مامان کجایی که پسرت از دست رفت
م ک_درست بغلت نشستم بیخود داد نزن
_مامان همه یکی مامان ماعم یکی
م ک_مگه من چمهههه هاااع؟زوددد باششش بگووو من چمهه؟
_ به نشونه تسلیم دستمو بردم بالا و دیگه هیچی نگفتم بلند شدم یه خورده راه برم بلاخره این هواپیما خصوصیه هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی
بعد از نیم ساعت که از نظر من یک ساعت شد رسیدیم مثله جت پیاده شدم و چنان نفس کشیدم که انگار دو سال تو کما بودم دوبارع باید مینشستیم توی ماشین ناله کنان(منحرف نباشیددد) توی ماشین نشستم که ابجیم ازم یه نیشگون حسابی گرفت و از خجالتم در اومد که چرا هعی غر میزنم دوبارع بیست دقیقه توی راه بودیم رسیدیم پیاده شدم بوی خوبی میومد چون حیاط عمه ام حسابی گل داشت و عمه عاشق گل بود مثله بچه های کوچولو پنج ساله دویدم تا دمه در و زنگو زدم اصن نمیدونم چرا تا عمه ام و شوهر عمه ام رو میدیدم ذوق مرگ میشدم ولییییی دختر عمه اممممم اصلا بخوام توصیفش کنم با شیطان فرقی نداره حالا اینارو ولش کن همه اومدن داخل از شانس من اتاق درست روبه رو اتاق ا/ت بود داخل اتاق رفتم عمه کامل سلیقه منو میدونست اتاقی با سبزو قهوه ای و سفید از اون اتاق های موود بود بخوام واقعا بگم حاضرم تا اخر عمرم اینجا زندگی کنم😂اصلا ولم کنین دیگه با هیشکی هیچ حرفی ندارم تو اتاق جذااابم میمونم ولی ای کاش واقعن همینجوری میشدااا اتاقمو اوکی کردم و رفتم پایین طبق آمارایی که به دستم رسیده ا/ت خونه نیست ما ساعت دوازده رسیدیم اینجا و الان ساعت هشت که خانم شیطااان تعشیف اوردن زنگو زد رفتم به استقبالش تا درو باز کردم....
پایان تا پارت بعد
ادمین:دوزتان گران قدرمممم میدونم به نظرتون کم میاااد ولی زیاد نوشتم انگشتام طاقت ندارن دیگه ببخشید شرط پارت بعدی ۲٠ تا لایک و حداقل هفت تا کامنت هست🗿
شوخوووش
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
اینو ادمین نوشته بود دیشب من خواب بودمممم من الان گذاشتم چون الان از مدرسه اومدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
_کمرم خشک شدددد کی میرسیم پسسس
م ک_انقد غر نزن نیم ساعت دیگه میرسیم
_خوب دارم داغون میشم عاااخ مامان کجایی که پسرت از دست رفت
م ک_درست بغلت نشستم بیخود داد نزن
_مامان همه یکی مامان ماعم یکی
م ک_مگه من چمهههه هاااع؟زوددد باششش بگووو من چمهه؟
_ به نشونه تسلیم دستمو بردم بالا و دیگه هیچی نگفتم بلند شدم یه خورده راه برم بلاخره این هواپیما خصوصیه هرکاری دلت بخواد میتونی بکنی
بعد از نیم ساعت که از نظر من یک ساعت شد رسیدیم مثله جت پیاده شدم و چنان نفس کشیدم که انگار دو سال تو کما بودم دوبارع باید مینشستیم توی ماشین ناله کنان(منحرف نباشیددد) توی ماشین نشستم که ابجیم ازم یه نیشگون حسابی گرفت و از خجالتم در اومد که چرا هعی غر میزنم دوبارع بیست دقیقه توی راه بودیم رسیدیم پیاده شدم بوی خوبی میومد چون حیاط عمه ام حسابی گل داشت و عمه عاشق گل بود مثله بچه های کوچولو پنج ساله دویدم تا دمه در و زنگو زدم اصن نمیدونم چرا تا عمه ام و شوهر عمه ام رو میدیدم ذوق مرگ میشدم ولییییی دختر عمه اممممم اصلا بخوام توصیفش کنم با شیطان فرقی نداره حالا اینارو ولش کن همه اومدن داخل از شانس من اتاق درست روبه رو اتاق ا/ت بود داخل اتاق رفتم عمه کامل سلیقه منو میدونست اتاقی با سبزو قهوه ای و سفید از اون اتاق های موود بود بخوام واقعا بگم حاضرم تا اخر عمرم اینجا زندگی کنم😂اصلا ولم کنین دیگه با هیشکی هیچ حرفی ندارم تو اتاق جذااابم میمونم ولی ای کاش واقعن همینجوری میشدااا اتاقمو اوکی کردم و رفتم پایین طبق آمارایی که به دستم رسیده ا/ت خونه نیست ما ساعت دوازده رسیدیم اینجا و الان ساعت هشت که خانم شیطااان تعشیف اوردن زنگو زد رفتم به استقبالش تا درو باز کردم....
پایان تا پارت بعد
ادمین:دوزتان گران قدرمممم میدونم به نظرتون کم میاااد ولی زیاد نوشتم انگشتام طاقت ندارن دیگه ببخشید شرط پارت بعدی ۲٠ تا لایک و حداقل هفت تا کامنت هست🗿
شوخوووش
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
اینو ادمین نوشته بود دیشب من خواب بودمممم من الان گذاشتم چون الان از مدرسه اومدم
۲۱.۳k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.