پارت سه ازدواج اجباری
پارت سه ازدواج اجباری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
تا درو باز کردم عین قورباغه پرید تو خونه و رفت بغل مامانم و یه ماچ محکم ازش گرفت منم اینجا بوووقم (البته بلانسبتش) یعنی من درو براش باز کردم میپره بغل مامانم به جا خودم بگذریم رفتم داخل بزای اولین بار ازم استقبال کرد و یه ماچ محکم از گرفت دروغ چرا خیلی خوشم اومد
ا/ت ویو
تصمیم گرفته بودم با کوک خوب باشم اخه طفلی (درست نوشتم؟) خیلی باهاش توی جنگ بودم اول درو باز کردم فقط پریدم داخل بغل زن داییم و داییم اونشب کلی خاطره و جک اینا تعریف کردم تا بخندیم خلاصه خوش گذشت کلااا با من همه چی خوش میگذره دیگه شب ساعتای دوازده همه رفتن بخوابن منم رفتم سمت اتاقم دیدم کوک دارع دنبالم میاد
+براچی داری دنبال من میای؟
_چیکار به تو دارم میخوام برم اتاق خودم
+خوب از این طرف اتاق منه راهو داری اشتباه میای
_خانوم مثلا محترم اتاقم رو به روی اتاق توعههه
+اهااع
حسابی ضایع شدم ولی چون میخواستم نفهمه که خودم پذیرفتم زدم زیر خنده اونم همراه با من میخندید رسیدیم ته سالن طبقه دوم شب بخیر به هم گفتیم و رفتیم توی اتاقامون من که هنوز نرسیده پریدم رو تخت
+اخیششششش تخت نازنینم الهی دورت بگردم بخدا تورو با هیچی عوض نمیکنم
دروغ چرا؟عاشق تختم بودم رفتم سر گوشیم تا به وای فای وصل شدم گوشیم رفت رو هوا(توجه داشته باشید هر اتاقی برای خودش یه وای فای دارع و فقد کسایی که توی اتاقن رمزشو دارن) بلند شدم گوشیمو پرت کردم رو تخت بلیزمو در اوردم و نیم تنه گشاده عزیزمو پوشیدم(همه چیشم براش عزیزه😂) یه شلوارکم پوشیدم که گشاد بود نفسی کشیدم و دوبارع خودمو پرت کردم رو تخت تموم برنامه های دنیارو من تو گوشیم دارم😂 اصلا یه وضعیه همه جارو گشتم به ساعت نگاه کردم چهار و چهار دقیقه صبح بود عجبببب بلند شدم برم یه اب پرتغال بخورم رفتم پایین بدون هیچ صدایی نزدیک اشپز خونه که شدم صدای ظرف میومد یا امام زمانی گفتم و پیش خودم فکر کردم خوب اگه دزد باشه با خودش چاقو داره فوقش یه چاقو بخورم چند روزیم بیمارستانم و همه نگرانمن چیزی نیس که اگرم دزدیدم که بابام به اندازه کافی پول داره بهشون میده و ازادم میکنن اگرم گرفتم بردم یه صحرایی جایی توی راه خودمو میزنم به مردن و نفسمو هبس میکنم اخه من میخوام پلیس بشم پس امادگیشو دارم(سووپرایز میدونم ا/ت توی مشخصاتش ننوشته شده ولییی میخواستم سوپرایز بشید😬😂)
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک ویو
تا درو باز کردم عین قورباغه پرید تو خونه و رفت بغل مامانم و یه ماچ محکم ازش گرفت منم اینجا بوووقم (البته بلانسبتش) یعنی من درو براش باز کردم میپره بغل مامانم به جا خودم بگذریم رفتم داخل بزای اولین بار ازم استقبال کرد و یه ماچ محکم از گرفت دروغ چرا خیلی خوشم اومد
ا/ت ویو
تصمیم گرفته بودم با کوک خوب باشم اخه طفلی (درست نوشتم؟) خیلی باهاش توی جنگ بودم اول درو باز کردم فقط پریدم داخل بغل زن داییم و داییم اونشب کلی خاطره و جک اینا تعریف کردم تا بخندیم خلاصه خوش گذشت کلااا با من همه چی خوش میگذره دیگه شب ساعتای دوازده همه رفتن بخوابن منم رفتم سمت اتاقم دیدم کوک دارع دنبالم میاد
+براچی داری دنبال من میای؟
_چیکار به تو دارم میخوام برم اتاق خودم
+خوب از این طرف اتاق منه راهو داری اشتباه میای
_خانوم مثلا محترم اتاقم رو به روی اتاق توعههه
+اهااع
حسابی ضایع شدم ولی چون میخواستم نفهمه که خودم پذیرفتم زدم زیر خنده اونم همراه با من میخندید رسیدیم ته سالن طبقه دوم شب بخیر به هم گفتیم و رفتیم توی اتاقامون من که هنوز نرسیده پریدم رو تخت
+اخیششششش تخت نازنینم الهی دورت بگردم بخدا تورو با هیچی عوض نمیکنم
دروغ چرا؟عاشق تختم بودم رفتم سر گوشیم تا به وای فای وصل شدم گوشیم رفت رو هوا(توجه داشته باشید هر اتاقی برای خودش یه وای فای دارع و فقد کسایی که توی اتاقن رمزشو دارن) بلند شدم گوشیمو پرت کردم رو تخت بلیزمو در اوردم و نیم تنه گشاده عزیزمو پوشیدم(همه چیشم براش عزیزه😂) یه شلوارکم پوشیدم که گشاد بود نفسی کشیدم و دوبارع خودمو پرت کردم رو تخت تموم برنامه های دنیارو من تو گوشیم دارم😂 اصلا یه وضعیه همه جارو گشتم به ساعت نگاه کردم چهار و چهار دقیقه صبح بود عجبببب بلند شدم برم یه اب پرتغال بخورم رفتم پایین بدون هیچ صدایی نزدیک اشپز خونه که شدم صدای ظرف میومد یا امام زمانی گفتم و پیش خودم فکر کردم خوب اگه دزد باشه با خودش چاقو داره فوقش یه چاقو بخورم چند روزیم بیمارستانم و همه نگرانمن چیزی نیس که اگرم دزدیدم که بابام به اندازه کافی پول داره بهشون میده و ازادم میکنن اگرم گرفتم بردم یه صحرایی جایی توی راه خودمو میزنم به مردن و نفسمو هبس میکنم اخه من میخوام پلیس بشم پس امادگیشو دارم(سووپرایز میدونم ا/ت توی مشخصاتش ننوشته شده ولییی میخواستم سوپرایز بشید😬😂)
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
۴۰.۸k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.