پلک جهان بسته بود
پلک جهان بسته بود
و کسی ندید
نعش زنی را
که در سکوت زهرآگین اتاق،
خاطرات
روی پف چشمانش،
رژه می رفتند
و غصه ها...
لم داده بودند
روی صندلی قدیمی
"قیژ قیژ"
سرش را می خوردند
غمی در دلش پیله کرد
خود را
میان ملحفه های تخت
پیچاند
پلک دلش پرید
و ناگهان پروانه شد
صبح فردا
روزنامه ها نوشتند:
"جسد پیله بسته ی زنی
در خانه اش کشف شد"
و هیچ کس نفهمید
پروانه ای
روی شانه ی خدا نشست.........
و کسی ندید
نعش زنی را
که در سکوت زهرآگین اتاق،
خاطرات
روی پف چشمانش،
رژه می رفتند
و غصه ها...
لم داده بودند
روی صندلی قدیمی
"قیژ قیژ"
سرش را می خوردند
غمی در دلش پیله کرد
خود را
میان ملحفه های تخت
پیچاند
پلک دلش پرید
و ناگهان پروانه شد
صبح فردا
روزنامه ها نوشتند:
"جسد پیله بسته ی زنی
در خانه اش کشف شد"
و هیچ کس نفهمید
پروانه ای
روی شانه ی خدا نشست.........
۱.۹k
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.