پلک جهان بسته بود

پلک جهان بسته بود
و کسی ندید
نعش زنی را
که در سکوت زهرآگین اتاق،
خاطرات
روی پف چشمانش،
رژه می رفتند
و غصه ها...
لم داده بودند
روی صندلی قدیمی
"قیژ قیژ"
سرش را می خوردند

غمی در دلش پیله کرد
خود را
میان ملحفه های تخت
پیچاند
پلک دلش پرید
و ناگهان پروانه شد

صبح فردا
روزنامه ها نوشتند:
"جسد پیله بسته ی زنی
در خانه اش کشف شد"

و هیچ کس نفهمید
پروانه ای
روی شانه ی خدا نشست.........
دیدگاه ها (۱)

مردی که بی زن٫دینش ناقص استخودش هم؛زن ازنظر اوناقص العقلی بی...

من هنوززنی را می شناسمزنی که زیر چشمانش نوازش مردی را به لخت...

ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪﺑﻪ ﻗﺪﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺧﻨﺪﯾﺪﻡﻭ ﻫﻤـــﻪ ﺁﺩﻡ ﻫــــــﺎ ﺭ...

آیا میدانستید196 کشور در کره زمین وجود دارد..و تنها در ایران...

بوی الکل و مواد ضد عفونی بینی دختر را میسوزاند. همه جا برای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط