من هنوز
من هنوز
زنی را می شناسم
زنی که
زیر چشمانش نوازش مردی را
به لخته های خون
پس داده بود...
زنی که هزار ثانیه از شب را
به دارِ تنهایی اش قلاب می بافت
کلاهی برای شوهرش
و
دستکشی برای دخترش...
زنی را می شناسم
زنی که
زیر چشمانش نوازش مردی را
به لخته های خون
پس داده بود...
زنی که هزار ثانیه از شب را
به دارِ تنهایی اش قلاب می بافت
کلاهی برای شوهرش
و
دستکشی برای دخترش...
۶۰۴
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.