یک کلبه ی پاییزی و یاری که تو باشی مست از می چشمان خماری که تو باشی چون صبح بر آید ز افق خوردن یک چای محشر شود از دست نگاری که تو باشی
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.